تحقیق در دین

سلسله مباحث دفاعیاتی پیرامون نبوّت حضرت محمّد(ص)

تحقیق در دین

سلسله مباحث دفاعیاتی پیرامون نبوّت حضرت محمّد(ص)

منطقی فکر نکردن!

  یکی از مسائلی که راه را برای شبهه سازی در بین مردم و جوانان ما باز می کند، این است که مردم اکثراً به صورت منطقی به مسائل فکر نمی کنند، و این نداشتن منطق کافی در بحثها، باعث سقوط در دامهای فریبکاران می گردد.


  در زیر مواردی را ذکر می کنم:


  گروه بزرگی از مردم ما بسیاری از مسائل را بدون هیچ مدرکی می پذیرند، و همین امر باعث نشر شایعات می شود، و وقتی می گوییم چه سندی در کار هست؟ می گویند: «تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها»! این سخن بسیار غیرمنطقی است، ولی این افراد، آنرا برای دفاع از شایعاتی که بر زبان می آورند، مثل یک وحی الهی که باید بدون چون و چرا تسلیمش شد، مطرح می کنند، و تازه اگر ما قبول نکنیم، آنها ما را غیرمنطقی می خوانند! لازم به ذکر است که استفاده از این گزارۀ غلط که در زبان فارسی به صورت ضرب المثل در آمده است، به عنوان دلیل حقّانیت شایعاتی که آنها را نشر می دهند، مصداق بارز مغالطۀ مصادره به مطلوب(Begging the question) است، یعنی گزاره ای که درست بودنش اثبات نشده است را درست فرض می کنند و از آن نتیجه می گیرند، و یا به زبان منطقی، حکم را به جای فرض قرار می دهند.


  همچنین نگاهی که گروهی از مردم ما به روحانیان دارند، بسیار غیرمنطقی است، آیا عجیب نیست که این افراد با دیدن آخوندی که او را برای بار اوّل دیده اند، نسبتهای عجیب و غریب از صیغه باز بودن تا بنزسوار بودن را به او می دهند؟ در بیشتر موارد، با پرسیدن یکی دو سؤال از فردی که این نسبتها را می دهد، مشخص می شود که او هیچ شناخت دقیقی از فرد مورد نظر ندارد، ولی به صورت پیشفرض، یک سری ادعاهای ناروا را، به او نسبت می دهد! این امر نیز با منطق تضاد است و مصداق مغالطۀ رها نکردن پیشفرض(Apriorism) می باشد.


  گروهی از مردم، برخوردی بسیار غیرمنطقی با احکام دینی دارند، به این شکل که هر حکمی که به مذاقشان سازگار نباشد، رد می کنند و با عبارتی مثل «خدا هیچوقت اینگونه نگفته است» یا «اینها را آخوندها در آورده اند» یا «این در قرآن نیامده است»، خیال خودشان را راحت می کنند، و جالب اینکه برای ادعاهای خود هیچ سندی هم ندارند که هیچ، سند علیه آنهاست، مثلاً در حالی می گویند دستور به پوشش سر زنان در قرآن نیامده است که قرآن در آیه 59 سورۀ احزاب، دستور به پوشیدن جلباب که به معنای روسری بلند است، داده است! و نیز روایتهای معتبر و صحیح السّند هم که خدشه ای بر سندشان وارد نیست، برای احکامی که می گویند «ما این را قبول نداریم»، در دست هست. آیا این افراد گمان کرده اند که به صرف اینکه می گویند ما این را قبول نداریم، خدا از دستور خود باز می گردد؟ این گونه استدلالات نیز مصداق بارز مغالطۀ مصادره به مطلوب(Begging the question) هستند.


  گروهی از افراد نیز گمان می کنند همواره چیزی خوب است که اکثر مردم قبولش داشته باشند. این امر را می توان در نگرش مردم به لباس دید، مردم لباسی را می پسندند که «مد» باشد. بدبختانه، این نگرش گاهی باعث می شود که برخی خیال کنند که چیزی صحیح است که مد باشد!! و اساس قضاوت خود را برای درستی و غلطی یک امر دینی، سیاسی، اقتصادی و... نظر عموم قرار می دهند! بدون شک تعداد پیروان یک اندیشه چه کم باشد و چه زیاد، در درست یا غلط بودن آن اندیشه هیچ اثری ندارد، و این نوع استدلال در منطق، مغالطۀ توسّل به اکثریت(appeal to number) خوانده می شود.



 این مسئله که مردم ما در بسیاری از تجزیه و تحلیلهایشان، منطق را کنار می گذارند و پیرو خواستهای شخصی خویش می شوند، باعث ضعف آنها در برابر شبهات می شود.