تحقیق در دین

سلسله مباحث دفاعیاتی پیرامون نبوّت حضرت محمّد(ص)

تحقیق در دین

سلسله مباحث دفاعیاتی پیرامون نبوّت حضرت محمّد(ص)

شبهه سازی از مجرای زرتشتگرایی

  یکی دیگر از گزینه های جایگزین یابی برای اسلام در ایران، تلاش برای گرایش دادن ایرانیان به کیش زرتشت است. از آنجا که این مأموریت در عصر رژیم پهلوی به خوبی اجرا شده است، همین امروز نیز گرایش و شیفتگی عجیبی در ایرانیان نسبت به این کیش دیده می شود. اسلامستیزان سعی می کنند از محبّتی که ایرانیان به دین زرتشت که دینی ایرانی است، دارند، سوءاستفاده نمایند و آنها را ترغیب کنند که به جای اسلام، زرتشتیت را برگزینند. در زیر به برخی از ابعاد فعالیت آنها می پردازیم:



  از جمله مطالبی که زرتشتگراها می گویند این است که اسلام دین عربهاست، به بیان بی ادبانه تر، دین تازیهاست، و یک ایرانی که دارای فرهنگی بالاتر از اعراب است، نباید دین عربها را برگزیند و باید به دین اجداد خویش باشد!! در پاسخ به این شبهه باید عرض کنیم:


اوّلاً حقّانیت یک دین، ربطی به کشور و مردمی که آن دین در بین آنان آغاز شده است، ندارد، بلکه به اثبات پذیری ادعاهای آن دین ربط دارد؛ با این نگرش، دین زرتشت، که فاقد هر گونه سندیت برای کتب مقدّس خویش است، تا جایی که کهنترین سند موجود از اوستا، تألیف سال 1325 میلادی است و بیش از 3000 سال با زرتشت فاصله  دارد و به اعتراف خود زرتشتیان بخش اعظم اوستا نابود شده است، و اثبات موجّهی برای نبوّت زرتشت و اینکه گاتاهای زرتشت، تألیف زرتشت است، در دست نیست، مگر داستانهای اسطوره گونه ای که خود زرتشتیان به زرتشت نسبت می دهند و فاقد هرگونه سندیت تاریخی هستند، دینی نیست که بتواند حقّانیت خویش را اثبات کند. در حالی که اسلام، هم دارای سندیّت بسیار قوی برای قرآن و هم دارای معجزات زنده برای اثبات نبوّت پیامبر خویش است. پس مسلّم است که دین اسلام، دین حقّ است و دین زرتشت فاقد قدرت اثبات حقانیت خویش است، و حتی اگر حق باشد نیز، چنانکه اسلام نیز زرتشتیت را از ادیان اهل کتاب به حساب می آورد و نبوّت زرتشت را میپذیرد، نظر به اینکه اسلام دینی است که بعد از دین زرتشت آمده است، مشخّص است که آخرین اوامر خدا را به دست ما می رساند و ما باید پیرو اسلام باشیم و نه دین زرتشت.


ثانیاً اینکه اجداد ما چه دینی داشتند، چه ربطی دارد به دینی که مورد تأیید خداست؟ آیا اگر اجداد ما اشتباه کرده باشند، و پیرو دینی بوده باشند که حق نیست، یا پیرو دینی بوده باشند که به واسطۀ آمدن دین جدید الهی، نسخ شده باشد، آیا باید ما نیز همان راه اشتباه آنان را برویم؟!


ثالثاً دین و به خصوص دین اسلام، ریطی به فرهنگ و نژاد عرب و غیر عرب ندارد، دین برنامه ای الهی است که خدا برای کسب سعادت اخروی و دنیوی در اختیار ابناء بشر قرار می دهد. ما فرهنگ و تمدّن اعراب را نپذیرفته ایم، بلکه آخرین دین را پذیرفته ایم، و اینکه پیامبر بزرگوار این دین از چه نژادی بوده است و در بین چه مردمی مبعوث شده است، ربطی به حقّانیت اسلام ندارد.


رابعاً ما از این افراد دعوت می کنیم، که حرفهای نژادپرستانه نزنند، و اینقدر عرب و ایرانی و آریایی نکنند، ما همگی انسان هستیم. نژادپرستی، اندیشه ای ضدانسانی است.



  بحث دیگری که این افراد مطرح می کنند این است که می گویند اسلام هر چه دارد از زرتشتیت گرفته است و قرآن را سلمان فارسی به پیامبر آموخته است!! اسلامستیزان برای اینکه روحیۀ نژادپرستی را در ایرانیان بدمند، همه روزه سعی می کنند فرهنگ ایرانیان باستان را تا می شود بزرگتر جلوه بدهند، و از این جهت، اینگونه جلوه می دهند حتی یهودیت و مسیحیت نیز هر چه دارند از دین زرتشت گرفته اند! انسانهای ساده لوح هم هدف آنها را درک نمی کنند و می گویند خب ببینید این افراد خارجی که تعصب به ایران باستان دارند، پس حرف آنها راست است!! در حالی که آنها تعصب خاصی دارند تا نشان بدهند که ایران پیش از اسلام بسیار بالا، و پس از آن بسیار پایین بوده است. در پاسخ به این شبهه عرض می کنیم:


اوّلاً اسلام دارای معجزات زنده است، که خب بدون شک آنها را از کیش زرتشت نگرفته است، مثلاً اعجاز ادبی قرآن، که به زبان عربی است و کفّار وا میداشت تا چوب پنبه در گوش بکنند، و بعد از 1400 سال هنوز نتوانسته اند یک سوره مثل آن بیاورند، و همچنین پیشگویی پیروزی متقابل روم بر ایران، پس از شکست بزرگشان از خسروپرویز که تحقّق یافت، چیزهایی است که نمی توانند از زرتشتیت گرفته شده باشند.

ثانیاً کهنترین نسخ موجود از کتب مقدّس زرتشتیت، مربوط به بعد از اسلام هستند و بنا به ادعای خودشان کتابهای قبل از اسلام زرتشتیان ابداً موجود نیست و زرتشتیان این کتابها را دوباره نوشته اند، پس چه بسا، زرتشتیان در دوباره نویسی هایشان، مباحث موجود در اسلام را در اوستا و کتب مقدّس خویش، جای داده باشند، همانطور که گفتیم، کهنترین سند موجود از اوستا، در سال 1325 میلادی نوشته شده است، یعنی حدود هشتصد سال پس از طلوع اسلام. از منظر خردگرایی، این زرتشتیت است که باید ثابت کند این مباحث مشترک را از اسلام نگرفته است، و نه اسلام.

ثالثاً این ایراد، بیشتر ایرادی بنی اسرائیلی است، اگر دینشان هیچ شباهتی به اسلام نداشت، می گفتند اگر دین شما از سوی خدای ماست، پس چرا هیچ شباهتی به دین ما ندارد؟ و حالا که شباهتی در کار هست، می گویند دین شما از روی دین ما کپی برداری کرده است!!


رابعاً اوّلین برخورد حضرت محمّد(ص) با یک زرتشتی، یعنی سلمان فارسی، پس از هجرت، یعنی پس از گذشت بخش اعظم دوران نبوّت حضرت بوده است، بخش اعظم قرآن نیز نازل شده بود، پس ادعای اینکه سلمان فارسی قرآن را به پیامبر آموخته است، نمی تواند درست باشد. ضمن اینکه ما در بررسی تاریخی نباید بر اساس توهّمات صحبت کنیم، هیچ سندی در کار نیست که بگوید سلمان بود که قرآن را به پیامبر آموخت، و برعکس داستان سلمان اگر درست باشد، تأییدگر پیامبری حضرت محمّد(ص) است، زیرا طبق این داستان او ابتدا زرتشتیت را رها کرد و مسیحی شد، و بعد در یکی از دیرها، کشیشی که او شاگردش بود، به او بشارت آمدن پیامبری در عربستان را داد، و او رو به عربستان نهاد و در مدینه، پیامبر را پس از هجرت به مدینه، ملاقات نمود، پس سلمان تأییدگری برای نبوّت حضرت است، و نه عاملی که بر اساس خیالات و اوهام این افراد، قرآن را به پیامبر آموزش داده است.