تحقیق در دین

سلسله مباحث دفاعیاتی پیرامون نبوّت حضرت محمّد(ص)

تحقیق در دین

سلسله مباحث دفاعیاتی پیرامون نبوّت حضرت محمّد(ص)

نظر یک دوست مسیحی در مورد شیطان پرستی

  

http://www.onislam.net/english/oimedia/onislamen/images/mainimages/mosque-and-church.JPG

">

با سلام. مقاله زیر یکی از متنهای تبلیغی یک دوست مسیحی، به نام نیما، است:

دوستی که اکنون کلیسای خداوند را خدمت می کند، به تازگی برایم ماجرایی را تعریف کرد:" روزی من در تاکسی سوار شده بودم؛ یکی از مسافرها مردی بود که به نظر می رسید شغل قصابی داشته باشد؛ در طول مسیر، رادیوی تاکسی، مصاحبه ای را با یکی از مسؤولین محترم پخش می کرد؛ در آن مصاحبه، آن مسؤول داشت به خانواده ها هشدار می داد که مراقب بچه های خویش باشند تا به دام گروه های شیطان پرست نیفتند؛

بعد مصاحبه گر از آن مسؤول دربارۀ برخی نشانه های گروه های شیطان پرست پرسید و مصاحبه شونده پاسخ داد که پرسش مهمی را مطرح کردید، یکی از نشانه های این گروه ها مثلا استفاده از صلیب برعکس است". دوست من می گفت، "همین که این جمله در فضای تاکسی پخش شد، یکباره آن مسافری که شبیه به قصاب ها بود، گفت که معمولا از چیزهای خوب، بَدل می زنند و بعد هم قاه قاه خندید... "

دوست من ادامه داد:" این مرا به فکر واداشت، من متوجه نشدم که آن مرد، حقیقتا چه منظوری از سخن خویش داشت اما حرف او مرا به خود فرو برد؛ با خودم اندیشیدم که چرا شیطان پرست ها، در برابر صلیب مسیح، از نمادی مشابه اما وارونه استفاده می کنند؟ چرا آنها حتی کلیسای شیطان پرستی را تاسیس می کنند؟ یا کتاب مقدس شیطانی دارند؟!

آیا لااقل یک دلیل آن این نیست که همگان، مسیح را به عنوان دشمن شیطان می شناسند، لذا پیروان شیطان نیز سعی می کنند تا با استفاده از نمادی های مسیحی، آنها را به نفع افکار و اعمال شیطانی، از محتوا تهی کنند؟ یعنی آنها با این کار، سعی می کنند تا حقیقت کلیسای مسیح را از سکّه و رونق بیندازند و از وجود کلیسا به ضدّ آن استفاده کنند! چرا شیطان پرست ها نمی روند، مثلا شبیه فلان عبادتگاه را بسازند؟! یا از نام آن عبادتگاه ها برای نامیدن محل جلسات خویش استفاده کنند(در صورتی که آن عبادتگاه ها را دشمن خویش بپندارند)؛ یا نمی روند از نام فلان کتاب در بهمان دین، برای نامیدن کتب خویش بهره بگیرند؟! چرا.................؟"

(ارسالی 3 خرداد 91)

هدف این دوست مسیحی این است که بگوید که از آنجا که شیطان پرستی با مسیحیت دشمنی می کند، پس مسیحیت دینی به حق است. سخن ایشان از چند جهت غلط است:

1.شیطان پرستی با دینهای دیگری مثل اسلام هم دشمنی می کند. اگر در غرب این دشمنی با مسیحیت است، به این خاطر است که دین اکثر مردم غرب مسیحیت است، در مقابل در شرق و جهان اسلام، با اسلام می جنگند.

2.ایشان از دشمنی شیطان با مسیح، نتیجه به حقّانیت مسیحیت می گیرد. این در حالی است که مسیحیت، دورترین دین به مسیح است، و فقط اسم مسیح را یدک می کشد. مسیحیت می گوید عیسی خداست، ولی طبق انجیل خودشان حضرت عیسی هرگز نگفت باید او را خدا بدانند و از آن بالاتر سخنانی گفت و کارهایی کرد که نشان می دهند که او خدا نیست. مسیحیت می گوید عیسی مصلوب شد، ولی حضرت عیسی وقتی سه روز بعد از ماجرای صلیب بازگشت، هرگز نگفت من مصلوب شدم. مسیحیت می گوید خدا سه گانه است، ولی نه مسیح و نه حواریونش، نگفتند که باید به سه گانگی در ذات واحد خدا اعتقاد داشت. مسیحیان می گویند شریعت یهود با مسیحیت منسوخ شده است، ولی طبق انجیل خودشان حضرت عیسی یک یهودی کامل بود، و هرگز نگفت که شریعت یهود منسوخ شده است.

3.ایشان ایراد می گیرد که چرا شیطان پرستان نام عبادتگاهشان را کلیسای شیطان می نهند و کتابشان را کتاب مقدّس شیطان می خوانند. مشکل این دوستمان این است که معنی کلیسا(Church) و کتاب مقدّس(Bible) را نمی دانند. Bible به معنای کتاب است، ولی بیشتر برای کتاب مقدّس مسیحیان به کار می رود، و واژه ای که در متن اصلی انجیل آمده و در انگلیسی به Church و در فارسی به کلیسا ترجمه شده است، به معنای خانه است. پس وقتی شیطان پرستان می گویند کلیسای شیطان، منظورشان بدلی برای مسیحیت نیست، بلکه منظورشان خانۀ شیطان است و وقتی می گویند کتاب مقدّس شیطان، منظورشان کتاب شیطان است. ضمن اینکه این دوستان نباید فراموش کنند که اگر هدف ساختن بدل باشد نیز، خب این کارها را شیطان پرستان غربی کرده اند و چون آنها با مسیحیان طرف بوده اند، بدلهایی به اسم و رسم مسیحیان ساخته اند. اگر در جهان اسلام، شیطان پرستان چنین چیزهایی ندارند، به این خاطر است که مسلمانان اجازه نمی دهند، که شیطان در بینشان لانه کند، ولی می بینیم که مسیحیان اجازۀ این کار را می دهند و به آنها اجازه می دهند که کلیسای شیطان را تأسیس کنند و کتاب شیطان را بنویسند! لازم به ذکر است که تأسیس این کلیسا و تألیف این کتاب مربوط به زمانهای خیلی دور نیست، و برای مثال کتاب مقدّس شیطان، در سال 1969 نشر یافت و کلیسای شیطان نیز در 30 آوریل سال 1966، تأسیس شد. اگر چنین تقابلی واقعاً وجود می داشت باید از قرنها پیشتر وجود می داشت. در واقع شیطان پرستان غربی، از فضای بی بند و بار غرب استفاده کردند و شیطان پرستی را علنی نمودند، و خب چون در غرب بودند، عناوینی در برابر دین اکثریت مردم که مسیحی بودند، را مطرح نمودند. پس این مسئله نه تنها کمکی به مسیحیت نمی کند، بلکه آنرا زیر سؤال هم می برد، که اجازۀ پرستش شیطان و رسمیت بخشیدن به شیطان پرستی را به شیطان پرستان داده اند. اگر ما نیز دست یاران شیطان را باز بگذاریم، در ایران برایمان، مسجد شیطان دایر خواهند نمود

در زیر بحث من با این دوستمان را فقط راجع به بند 1 که عرض کردم می خوانید. من با نام محسن کامنت گذاشته ام:

نویسنده: محسن   چهارشنبه 3 خرداد1391 ساعت: 4:58

سلام. نیما جان، مشکل شما این است که فقط شیطان پرستهای غرب را می بینید! شیطان پرستهای سرزمینهای دیگر، که پیش از ظهور مسیحیت نیز بوده اند، چنین نمادی ندارند، و در مناطق اسلامی حتی از علائم ضد اسلامی هم استفاده می کنند.

شیطان پرستهای غربی، کتاب مقدّس را آتش می زنند، شیطان پرستهای سرزمینهای اسلامی، قرآن را آتش می زنند.

در مناطق دیگری مثل چین نیز، نمادها و شکلهای دیگری دارند. البته امروزه با هم ارتباط برقرار کرده اند و نمادهایشان بینشان ردّ و بدل می گردد.

نویسنده: نیما-آقا محسن  چهارشنبه 3 خرداد1391 ساعت: 22:35

سلام آقا محسن، و با تشکر از توجه شما به این مطلب؛

با توجه به اینکه این نظر مطرح است که اسلام در غرب، از رشد روزافزونی برخوردار است، و روز به روز مردم بیشتر به سوی این دین راغب و شائق می شوند، انتظار می رود که شیطان پرست های غربی، توجهی قابل ملاحظه به سمت تخریب معنوی نمادهای اسلامی داشته باشند اما به نظر نمی رسد که این توجه به طور جدی روی داده باشد. البته با شما موافقم که شیطان پرستی دارای چنان قدمتی است که آن را نه تنها به پیش از ظهور مسیحیت که حتی احتمالا به دوران نخست بشریت، پیوند می دهد اما آنچه که امروزه در جهان مدرن، به عنوان شیطان پرستی، به شکل یک معضل ضد دینی مطرح می گردد، نوک پیکان تیزش را آشکارا به سمت مسیحیت، افراشته است. حتی در ایران خودمان، نمادهای صلیب وارونه روی لباس ها و یا به صورت گردنبند، کاملا مشهود است. البته اینها بدان معنا نیستند که برخی از شیطان پرست های وطنی، اقدام به سوزاندن قرآن کریم و یا اهانت به این کتاب مقدس نکنند اما به نظر نمی رسد که این رویه ای شناخته شده باشد؛ همچنین باید دقت داشت که پاره ای ملاحظات دیگری در چارچوب مخالفت با نظام سیاسی رایج و نتیجتاً، عناد با اسلام نیز مطرح است که ممکن است به شکل هتاکی به کتاب آسمانی مسلمانان بروز کند؛ این ملاحظات را نباید با دیدگاه های شیطان پرستانه اشتباه گرفت.

نویسنده: محسن(1 از 3)  چهارشنبه 3 خرداد1391 ساعت: 23:49

سلام. دوست عزیز،

اولاً خب به صورت نقضی استدلال شما علیه خودتان قابل استفاده است: نظر به اینکه این نظر مطرح است که مسیحیت در جهان اسلام، از رشد روزافزونی برخوردار است و مردم روز به روز به سوی این دین(یا بنا به اعتقاد پروتستانها رابطه پدر-فرزندی بین خدا و خلق) راغب و شائق می شوند، انتظار می رود، شیطان پرستان در کشورهای اسلامی، توجهی قابل ملاحظه به سمت تخریب معنوی مسیحیت داشته باشند، اما به نظر نمیرسد که این توجه به طور جدی روی داده باشد.


ثانیاً بله رشد اسلام در غرب بنا به نظر مراکز سکولار زیاد است(البته تعداد کسانی که مسیحی می شوند از تعداد کسانی که مسلمان می شوند بیشتر است، ولی نظر به اینکه آنها به دو میلیارد و صد میلیون مسیحی ضمیمه می شوند و اینها به یک میلیارد و پانصد میلیون مسلمان، اضافه می گردند و لذا آهنگ رشد اسلام بیشتر است) ولی هنوز هم اکثریت قریب به اتفاق جهان غرب مسیحی است، و رشد اسلام در غرب، آنقدرها زیاد نیست که به این زودیها، نوکیشان مسلمان تعدادی قابل توجه بشوند. خیلی ساده فرض کنید، هر ساله در آمریکا بیست هزار نفر مسلمان می شوند(این رقم البته با توجه به خروجی که از اسلام در شرق وجود دارد، تعداد رهیافتگان به اسلام را در مجموع چیزی در حدّ دو هزار و چند صد نفر، پایین می کشد) این بیست هزار نفر اگر بر سر کیش جدید باقی بمانند، و هر سال زیاد شوند، بعد از یک قرن، تنها دو میلیون نفر از جمعیت آمریکا را به خود اختصاص خواهند داد!

شیطان پرستان و بیخدایان غربی، نیازی به نقد اسلام نمی بینند وقتی می بینند این دین با تمام رشدی که دارد، اقلیتی ناچیز از جهانشان را در بر می گیرد. امّا در شرق نوک سرنیزه به سوی اسلام است.

نویسنده: محسن(2 از 3) چهارشنبه 3 خرداد1391 ساعت: 23:50

امّا جایی را که شما «جهان مدرن» می خوانید جایی است که مسیحیان در آن اکثریت هستند، و لذا شیطان پرستان با مسیحیت می ستیزند. در ایران خودمان وجود نمادهای ضدمسیحیت مثل صلیب وارونه را بنده که دائماً در تهران هستم و با این مباحث آشنا هستم تا به حال ندیده ام، ولی اگر باشد که البته نیست، هم به خاطر این است که این گروهها سعی می کنند نمادهای خودشان را نشر بدهند، ولی نمادهای ضداسلامی آزاد نیستند که نشر پیدا کنند(ایران با غرب فرق دارد) ولی برخی از این نمادها مثل نماد X و آرمهای اسکلت، که زیاد شناخته شده نیستند، راحت و بدون مشکل نشر پیدا می کنند. ولی ما هر چه صلیب در ایران دیده ایم، صلیب صحیح مسیحی است و نه صلیب وارونه.


و اینکه توهین آنان به قرآن را به خاطر جهات سیاسی می دانید، خب این به جای آنها نشستن و فکر کردن است. به همین شکل می توان مبارزه شیطان پرستان و بیخدایان با مسیحیت در غرب را تلاشی برای ممانعت دائمی از خطر بازگشت حکومت دینی در غرب دانست.

هر کس با مبانی فکری شیطان پرستی آشنا باشد، و باورهایشان را مطالعه کرده باشد، به خوبی می داند که آنها کاری به سیاست ندارند. شیطان پرستی بیشتر نوعی لجبازی با مظاهر دینداری با گرایشی پوچگرایانه است.

اگر هم از سیاست دم بزنند، خب بسیاری از پیروان تبلیغگران هم از سیاست دم می زنند، شما فقط تبلیغگران مسیحی شبکه های مسیحی را ببینید. اتفاقاً هر کس با مبارزۀ سیاسی آشنا باشد، می داند که در سیاست اساس مبارزه، احترام به عقاید عموم است.

نویسنده: محسن(3 از 3)  چهارشنبه 3 خرداد1391 ساعت: 23:51

البته بنده خیلی دوست داشتم شما خیلی صریح و بدون تعارف اصل حرفتان را بزنید، و به یک مناظرۀ رسمی، در یک سایت مرتبط با مسیحیت، مثل ngoic.ir/forum یا هر فروم آزاد و قانونمند دیگری که شما بفرمایید، با عنوان «اسلام و مسیحیت، کدامیک از سوی شیطان و کدمیک از خداست؟» بپردازید، ولی خب شما ترجیح می دهید که در سطح وبلاگ خودتان بحث کنید و (فعلاً) به صورت غیر مستقیم بگویید غیر از مسیحیت راهی برای نجات نیست و شیطان فقط با مسیحیت مشکل دارد و از یک بحث رسمی و صریح و منضبط احتراز می کنید. هر چند ما پیشتر پاسخ ادعای شیطانی بودن اسلام را با چندین استدلال محکم داده ایم:
(
http://javidislam.blogfa.com/post-20.aspx)



به هر روی بهتر است سعی کنیم از تفسیر به رأی خودداری کنیم. ما روزی که شما مطالب سایتهای بیخدایی علیه اسلام را در وبلاگ هارمونی قرار می دادید یا دوستتان آقای برنابا و مسیحیان دیگری مثل سرچر، در سایت گفتگو با بیخدایان علیه اسلام همکاری می کردند، این امر را تفسیر به اینکه مسیحیت با بیخدایی علیه اسلام ائتلاف کرده است، نکردیم، زیرا این کار تفسیر به رأی بود.

نویسنده: نیما-آقا محسن- 1  پنجشنبه 4 خرداد1391 ساعت: 10:58

سلام آقا محسن، با تشکر از اهتمام تان به این مطلب؛

موافقم که نقض این، گریبان خودم را نیز می گیرد اما فقط روی کاغذ! زیرا اساسا شیطان پرستی در جهان امروز، پایگاه اصلی اش در غرب است و گمان نمی کنم در مقایسه با غرب و با آن ابعاد، در کشورهای اسلامی، اطلاق" شیطان پرستان در کشورهای اسلامی" سخنی به صواب بوده باشد؛ یعنی چنین پدیده ای – در قیاس با غرب- بیشتر مصنوع این کامنت های شما برای پاسخگویی به من است.

در خصوص رشد نوکیشان مسلمان در غرب و اینکه آنقدرها زیاد نیستند که شیطان پرستان را در غرب به فراست رویارویی با اقلیتی دینی به نام مسلمانان غربی بیندازد؛ البته اگر آنها اسلام را به لحاظ محتوایی چالشی عظیم در برابر خویش می دیدند در مبارزه و تخریب آن، اهتمام می ورزیدند؛ به دیگر سخن، به نظرم اگر شیطان پرستان، اسلام را به لحاظ کِیفی، برای خویش خطر می دانستند، شاید طور دیگری با آن مواجه می شدند.

اما اینکه می فرمایید در شرق نوک سرنیزه به سوی اسلام است، گمان می کنم که آن عنادورزی های سیاسی که در شرق، باعث توهین به مقدسات مسلمانان می شود و من در آخر آن کامنتم بدان توجه دادم، در اینجا مصداق صحیح تری داشته باشد تا تعبیر شما. نیز اینکه شما صلیب وارونه ندیده اید، نهایتا در برابر شهادت هایی که من در اختیار دارم و قائل به وجود این گونه صلیب هاست، قرار می گیرد.

نویسنده: نیما-آقا محسن- 2  پنجشنبه 4 خرداد1391 ساعت: 11:1

اما اینکه شما مبارزۀ شیطان پرستان و بیخدایان با مسیحیت در غرب را تلاشی برای ممانعت دائمی از خطر بازگشت حکومت دینی در غرب بدانید؛ اولا قرار دادن "بیخدایان" را به طور مطلق در کنار شیطان پرستان به حساب کم دقتی شما خواهم گذاشت و نه چیزی دیگر! ثانیاً بیشتر قیاس نادرست غرب با شرق است و نشانگر عدم شناخت گویندۀ آن از شرائط فعلی در جهان غرب است و گمان اینکه در غرب هم مثل شرق، با رفتن یک آدم و آمدن آدمی دیگر، مناسبات اجتماعی نیز به کلی فرو می ریزد! زاییدۀ تخیلی محصور در جغرافیای شرق پیرامونی است؛ مضافا اینکه حصر آن شیطان پرستی سیستماتیک و آیینی که در غرب رایج است، در چارچوب ترس از بازگشت حکومت دینی، تقلیل معنا به نفع جدالی قلمی است!

بله، من نیز می پذیرم که شیطان پرستی آیینی و جدّی، نباید در اصول، کاری به سیاست داشته باشد اما در کشورهای پیرامونی مشرق زمین، به خاطر مناسبات مبتنی بر قدرت و سرکوب، بروز عناد و لجبازیی هایی به صورت اهانت به قرآن کریم، در ظاهری شیطان پرستانه اما در حقیقت، به خاطر ستیز با یک حاکمیت؛ امری غریب و دور از واقع نیست.

اصل حرف من نیز همین هاست که می زنم و از اینکه شما بدان اهتمام می ورزید، باعث خوشحالی است و البته در بیان آنها نیز اگر چه سعی می کنم که در این دورۀ جدید "وبلاگ نویسی" ام، هم احترام بگذارم و هم حریم نشکنم اما قطعا مثل همیشه بدون تعارف حرف می زنم و اصل را قربانی مصلحت نمی سازم. در خصوص وبلاگ های پیشین ام، مطرح کردن آنها را در این مجال، فرافکنی می دانم، نیز اگر چارۀ این مباحث را در مناظره می دانستم بدان تن می دادم؛ زیرا خویش را در زمینه هایی که معمولا بدان ها ورود می کنم، ناتوان نمی یابم؛

نویسنده: نیما-آقا محسن- 3  پنجشنبه 4 خرداد1391 ساعت: 11:3

لیکن هم بر آنم که اساس وبلاگ نویسی توجه دادن مخاطبان به نگاه هایی است که با هیاهو طلبی های رایج در مناظر ات ناهمخوان است؛ و هم این قِسم مناظره های رایجِ به ظاهر منضبط را مخلّ دستیابی به حقیقت می دانم؛ به عنوان شاهدی از غیب، همین فرافکنی های شما در کامنت اخیر، سعی در انحراف دادن من به سمت و سوهایی مغایر با زبان و نگاه آرام من در متن پُست است؛ همچنین عنوان پیشنهادی شما برای مناظره، زمین تا آسمان با روحیۀ پُست من، ناسازگار است و در آنجا که من با طرح یک "چرا؟" بابی را گشوده ام که سایر ادیان و آیین ها را نیز شامل می شود، محصور کردن آن در عنوان "اسلام و مسیحیت، کدامیک از سوی شیطان و کدامیک از خداست؟»، نشانگر سلوک فکری منضبطِ عامدانۀ در پشت آن است!

در خاتمۀ این کامنت ها، اینکه در همین مکان، پذیرای خوانندگان خویش باشم، به نظرم منافاتی با گفتگوها و نقّادی های سازنده ندارد، و البته شما مرد مناظره های پیاپی هستید و این چندمین بار است که مثل دوئل کنندگان رُمان ها مرا بدان فرا می خوانید و من سَر باز می زنم؛ و اگر این را برای خویش، نوعی امتیاز می دانید، می توانید این تن ندادن اخیر مرا نیز بدان ها بیفزایید...

نویسنده: محسن(1 از 8)  پنجشنبه 4 خرداد1391 ساعت: 13:36

با سلام

فرمودید: «موافقم که نقض این، گریبان خودم را نیز می گیرد اما فقط روی کاغذ! زیرا اساسا شیطان پرستی در جهان امروز، پایگاه اصلی اش در غرب است و گمان نمی کنم در مقایسه با غرب و با آن ابعاد، در کشورهای اسلامی، اطلاق" شیطان پرستان در کشورهای اسلامی" سخنی به صواب بوده باشد؛ یعنی چنین پدیده ای – در قیاس با غرب- بیشتر مصنوع این کامنت های شما برای پاسخگویی به من است.»

دوست عزیز، انکار حقیقت است که فقط روی کاغذ می تواند کاربرد داشته باشد. شما پایگاه اصلی جهان امروز را غرب می دانید که ادعایی باطل است و آدم حساب نکردن مردم مناطق دیگر است. غرب تنها منطقه ای پولدارتر است که البته نظراتش را به دیگران هم تحمیل می کند. واقعاً آیا این حقیقت قابل انکار است که رفتار شیطان پرستان غربی را نمی توان به حساب تمام شیطان پرستان عالم درشرق و جهان اسلام گذاشت؟ آیا باید به این خاطر که شما غرب را پایگاه اصلی فرض کرده اید، بگوییم که شیطان پرستان دیگر نقاط جهان به حساب نمی آیند؟! خب مشخص است که شما روی کاغذ می توانید حقیقت را انکار کنید، ولی شیطان پرستان تابع نظر شما نیستند و دشمنی آنها به مسیحیت هم فقط به جاهایی محدود است که مسیحیت در اکثریت است. اگر اینطور نیست، نشان بدهید که در چین و هند و جهان اسلام، نوک سرنیزۀ آنها به سوی مسیحیت است.

نویسنده: محسن(2 از 8)  پنجشنبه 4 خرداد1391 ساعت: 13:36

فرمودید: «در خصوص رشد نوکیشان مسلمان در غرب و اینکه آنقدرها زیاد نیستند که شیطان پرستان را در غرب به فراست رویارویی با اقلیتی دینی به نام مسلمانان غربی بیندازد؛ البته اگر آنها اسلام را به لحاظ محتوایی چالشی عظیم در برابر خویش می دیدند در مبارزه و تخریب آن، اهتمام می ورزیدند؛ به دیگر سخن، به نظرم اگر شیطان پرستان، اسلام را به لحاظ کِیفی، برای خویش خطر می دانستند، شاید طور دیگری با آن مواجه می شدند.»

باز هم همان جواب نقضی شاملتان می شود که اگر مسیحیت را چالشی بزرگ در برابر خودشان می دیدند، در چین و هند و جهان اسلام هم، به جای اسلام و هندوئیسم و بودیسم، با مسیحیت می جنگیدند.

امّا شیطانپرستان، با دین اکثریت می جنگند.(هر چند پروتستانها مسیحیت را دین ندانند، کاتولیکها و ارتدوکسها و خود شیطانپرستان چنین نمی اندیشند.) در واقع مثل مسیحیت نیستند که از بین دهها هجمه از سوی اسلام و بودیسم و هندویسم و بیخدایی و بهائیت، فقط گریبان اسلام را بچسبند و بر اساس دروغهای کشیشهایشان و بازسازی دروغهای پیشین به اسلام مقابله کنند که البته عملشان لطفی است به اسلام. حال آنکه بیشترین چالش در غرب، از سوی بیخدایی به سوی مسیحیت حواله می شود.

در جهان اسلام و شرق، بیشترین هجوم آنها شامل اسلام و هندوئیسم می شود ولی شما شرق را آدم حساب نمی کنید و غرب را «پایگاه اصلی جهان» می دانید!!! چنین باوری هیچ اساسی ندارد.

نویسنده: محسن(3 از 8)  پنجشنبه 4 خرداد1391 ساعت: 13:37

بنده از شما می پرسم، کاریکاتورهایی که برای پیامبر کشیدند را چه کسانی کشیدند؟ مستشرقین مسیحی، که به پیامبر اسلام لجنپرانی می کنند و کشیشان مسیحی که تهمت به پیامبر ما را این قرنها سرلوحه قرار داده بودند و او را برای تمسخر ماهوند، خطاب می کردند و خود شما با آن شاهکارتان که اسمش را نمی آورم، باید جواب بدهید که تمسخر، تحقیر، تهمت و لجنپرانی، عمل شیطانی است یا عمل الهی؟ آری دوست عزیز، حتی اگر پیامبر ما مرد بدی بود، شما حق تمسخر، حق توهین، حق لجنپرانی و حق ساختن رمانهای آنچنانی مثل آن نمایشنامه که آن «ادیب مسیحی» در قرن هفدهم یا هجدهم نوشت، را نمی داشتید. شیطان می گوید دروغ ببندید یا مسیح؟ شیطان می گوید تهمت بزنید یا مسیح؟ بنده استدلال شما را به خودتان باز می گردانم: تعامل مسیحیت با اسلام، تعاملی شیطانی است یا تعاملی مسیحایی؟ آیا مسیح گفته به هر قیمتی دیگران را محکوم کنید یا این راه شیطان است؟ حتی اخلاق سکولار هم، این روش مسیحیت در تقابل با اسلام را محکوم می کند.

نویسنده: محسن(4 از 8)  پنجشنبه 4 خرداد1391 ساعت: 13:38

فرمودید: «اما اینکه می فرمایید در شرق نوک سرنیزه به سوی اسلام است، گمان می کنم که آن عنادورزی های سیاسی که در شرق، باعث توهین به مقدسات مسلمانان می شود و من در آخر آن کامنتم بدان توجه دادم، در اینجا مصداق صحیح تری داشته باشد تا تعبیر شما. نیز اینکه شما صلیب وارونه ندیده اید، نهایتا در برابر شهادت هایی که من در اختیار دارم و قائل به وجود این گونه صلیب هاست، قرار می گیرد.»

اولاً ادعای شما در مورد عنادورزی سیاسی، فقط یک ادعاست، ولی ادعای من مبنای ایدئولوژی شیطان پرستی در مقابله با تمام مظاهر دینی را اساس قرار داده است. شما اگر زحمتتان نمی شود، بروید از یک شیطان پرست در همان انگلستان بپرسید که آیا تو فقط با مسیحیت مشکل داری؟ هندوئیسم خوب است؟ اسلام خوب است؟ شاید بگوید اینها بهترند، چنانکه شیطان پرستهای ما ممکن است مسیحیت و هندوئیسم را بهتر از اسلام بدانند، ولی محال است بگوید خوب هستند. شما پیشفرض خود را به شیطانپرستان تحمیل می کنید.

ثانیاً صلیب وارونه اگر در ایران وجود داشت، ما که در ایران بودیم، خیلی بیشتر آنرا می دیدیم تا شما و دوستان خارج نشینتان. شاهدان شما که برایتان تعریف می کنند که شیعیان قرآنشان را تحریف شده می دانند(چون چند نویسنده بین هزاران نویسنده این را کرده اند و نظر آن اقلیت هرگز نظر عموم نشده است! پاسخهای کوبندۀ راستکیشی اسلامی به آن نویسندگان را نادیده می گیرند) و برایتان می گویند که شیعیان اعتقاد دارند، که امامشان در چاه جمکران است، بنده فکر نمی کنم که شهادتشان ارزشی داشته باشد. از آنها بخواهید که اینبار(البته بدون استفاده از تکنولوژیهایی مثل فوتوشاپ) صحنه هایی که در شرق و جهان اسلام، چنین امری قابل رؤیت است را، با فیلم و عکس نشان بدهند.

گذشته از اینکه اگر چنین چیزی در ایران نشر می یافت، دوستان رسانه ای و اینترنتی شما آنرا در بوق و کرنا می کردند و نمایندگان مسیحی مجلس هم اعتراض می کردند، چنانکه در مورد یکی از فیلمهای موهن به مسیحیت، در سالهای پیش که به صورت زیرزمینی در ایران نشر یافته بود، اعتراض کردند.

نویسنده: محسن(5 از 8)  پنجشنبه 4 خرداد1391 ساعت: 13:38

فرمودید «اما اینکه شما مبارزۀ شیطان پرستان و بیخدایان با مسیحیت در غرب را تلاشی برای ممانعت دائمی از خطر بازگشت حکومت دینی در غرب بدانید؛ اولا قرار دادن "بیخدایان" را به طور مطلق در کنار شیطان پرستان به حساب کم دقتی شما خواهم گذاشت و نه چیزی دیگر! ثانیاً بیشتر قیاس نادرست غرب با شرق است و نشانگر عدم شناخت گویندۀ آن از شرائط فعلی در جهان غرب است و گمان اینکه در غرب هم مثل شرق، با رفتن یک آدم و آمدن آدمی دیگر، مناسبات اجتماعی نیز به کلی فرو می ریزد! زاییدۀ تخیلی محصور در جغرافیای شرق پیرامونی است؛ مضافا اینکه حصر آن شیطان پرستی سیستماتیک و آیینی که در غرب رایج است، در چارچوب ترس از بازگشت حکومت دینی، تقلیل معنا به نفع جدالی قلمی است!»

خیر عزیز، بیدقتی از سوی شماست، زیرا اوّلاً شیطان پرستی، بر محور بیخدایی ایستاده است و ثانیاً اصل هجمه در غرب از سوی بیخدایی به مسیحیت است، شما شیطان پرستی را علم کرده اید چون می خواهید بگویید شیطان پرستی و شیطان با مسیحیت دشمنی دارند!! حال آنکه شیطان پرستی با تمام ادیان مشکل دارد، چه بودیسم چه مسیحیت!

ثالثاً اتفاقاً این شما هستید که از وضع ماجرا خبر ندارید، با تبلیغات میلیاردی کلیسا در غرب، واقعاً هسته های مقابله با دین احساس خطر می کنند، و البته بی دقتی شما در این است که ما به شما پاسخ نقضی دادیم، زیرا همین بحث به خود شما بر می گردد: حصر آن شیطان پرستی سیستماتیک و آیینی که در شرق رایج است، در چارچوب عنادورزی سیاسی، تقلیل معنا به نفع جدالی قلمی است.


فرمودید: «من نیز می پذیرم که شیطان پرستی آیینی و جدّی، نباید در اصول، کاری به سیاست داشته باشد اما در کشورهای پیرامونی مشرق زمین، به خاطر مناسبات مبتنی بر قدرت و سرکوب، بروز عناد و لجبازیی هایی به صورت اهانت به قرآن کریم، در ظاهری شیطان پرستانه اما در حقیقت، به خاطر ستیز با یک حاکمیت؛ امری غریب و دور از واقع نیست.»

باز طبق معمولتان به جای دیگران نشسته و فکر می کنید، شیطان پرستان به خاطر مسائل سیاسی نیست که با مظاهر دین در سراسر جهان می جنگند(که شما آنرا محدود به مسیحیت و غرب می کنید) و اگر اسلام حکومت را رها کند، دست از سر دین بر نخواهند داشت. چنانکه در ترکیۀ لائیک و در هندوستان سکولار، جنگ آنها با دین ادامه دارد.

نویسنده: محسن(6 از 8)  پنجشنبه 4 خرداد1391 ساعت: 13:39

فرمودید: «اصل حرف من نیز همین هاست که می زنم و از اینکه شما بدان اهتمام می ورزید، باعث خوشحالی است و البته در بیان آنها نیز اگر چه سعی می کنم که در این دورۀ جدید "وبلاگ نویسی" ام، هم احترام بگذارم و هم حریم نشکنم اما قطعا مثل همیشه بدون تعارف حرف می زنم و اصل را قربانی مصلحت نمی سازم. در خصوص وبلاگ های پیشین ام، مطرح کردن آنها را در این مجال، فرافکنی می دانم، نیز اگر چارۀ این مباحث را در مناظره می دانستم بدان تن می دادم؛ زیرا خویش را در زمینه هایی که معمولا بدان ها ورود می کنم، ناتوان نمی یابم»

دوست عزیز، با عرض پوزش شما اگر کوچکترین توانایی در نقد حقیقی اسلام داشتید، در مناظره این کار را می کردید. شما نمی توانید تن به مناظره ندهید و در عین حال ادعا کنید که توانا هستید. شما فقط نوشتجات انیس شروش و ***
(اسم اینیکی را برداشتیم که تبلیغش نشود!) و ... را در وبلاگهای پیشین خود قرار داده اید. چند کلمه از سخنانتان، علیه اسلام، از خودتان بوده است؟ خب بنده، هر چند طفل راه هستم و ادعایی ندارم، ولی در نقد بیخدایی، در نقد مسیحیت، در نقد زرتشتیت، و در دفاع از اسلام، سخنانی دارم که برای بار اوّل خودم به آنها رسیدم. البته برخی از آنها را در مطالعات تکمیلی در کتابهای دیگر نیز دیدم، زیرا آنچه بر من مکشوف می شود بر دیگران نیز مکشوف می شود. شما اگر حرفی علیه اسلام یا به نفع مسیحیت دارید، به نام پدر و پسر و روح القدس و به اسم جلال خدا بحث کنید، تا ما نیز به نام خدای یگانه و به اسم دفاع از حقیقت، وارد مناظره شویم. اینکه شما در یک محیط وبلاگی، بگویید در تثلیث اگر ما تکیه به یکتایی خدا کنیم، یکتایی خدا حفظ می شود، که در اینجا نیز حرف گریگوریوس را تکرار می کنید و حرف خودتان نیست، به این معنا نیست که شما به راستی توانسته اید یکتایی خدا را با تثلیث سازگار کنید. به راحتی و با یک استدلال ساده می شود سخن شما را رد کرد، ولی ما نمی خواهیم بحثمان سطح وبلاگی داشته باشد واین کامنتها نیز آخرین پاسخهای ما برای شماست.

نویسنده: محسن(7 از 8) پنجشنبه 4 خرداد1391 ساعت: 13:40

امّا ما فرافکنی نکردیم، بلکه گفتیم شما عمل شیطان پرستان را تفسیر به رأی می کنید و می گویید چون شیطان پرستان با مسیحیت لج هستند و به زعم شما، مشکل اصلی آنها با مسیحیت است، پس مسیحیت حق است!! ما گفتیم این تفسیر به رأی است و ما از رفتارهای شما تفسیر به رأی نکردیم. حال اینکه اگر ما یادی از تارنگارهای پیشین شما بکنیم، احساس فرافکنی به شما دست می دهد، مشکل ما نیست، فرافکنی نشانه های خاص خود را دارد که در منطق مشخص است، و ما ابداً چنان نکردیم. شما گویا فکر می کنید هر انشعاب و تمثیلی در بحث فرافکنی است!

فرمودید: «لیکن هم بر آنم که اساس وبلاگ نویسی توجه دادن مخاطبان به نگاه هایی است که با هیاهو طلبی های رایج در مناظر ات ناهمخوان است؛ و هم این قِسم مناظره های رایجِ به ظاهر منضبط را مخلّ دستیابی به حقیقت می دانم؛ به عنوان شاهدی از غیب، همین فرافکنی های شما در کامنت اخیر، سعی در انحراف دادن من به سمت و سوهایی مغایر با زبان و نگاه آرام من در متن پُست است؛ همچنین عنوان پیشنهادی شما برای مناظره، زمین تا آسمان با روحیۀ پُست من، ناسازگار است و در آنجا که من با طرح یک "چرا؟" بابی را گشوده ام که سایر ادیان و آیین ها را نیز شامل می شود، محصور کردن آن در عنوان "اسلام و مسیحیت، کدامیک از سوی شیطان و کدامیک از خداست؟»، نشانگر سلوک فکری منضبطِ عامدانۀ در پشت آن است!»
اولاً اگر شما خواهان حقیقت باشید، بهترین عرصه برای آشکارسازی حقیقت، یک مناظره است، و اگر ما در مناظره فرافکنی کنیم، مردم خودشان عقل دارند و می فهمند. شما مردم را نادان می انگارید و فکر می کنید ممکن است تحت تأثیر جنگ روانی که البته بیشتر اوقات از جانب خودتان(یعنی مسیحیان) صادر می شود، قرار بگیرند، در حالی که اینطور نیست، مردم عقل دارند و می فهمند. ما می خواستیم مردم در یک مناظرۀ رسمی و قانونمند، خودشان نظر طرفین را بخوانند و با تفکّرات طرفین آشنا شوند.

ثانیاً ما فرافکنی نکردیم، فقط یادآور شدیم که می شود کارهای شما را نیز تفسیر به رأی کرد.

نویسنده: محسن(8 از 8)  پنجشنبه 4 خرداد1391 ساعت: 13:41

ثالثاً اینکه ما آن موضوع مناظره را پیشنهاد دادیم، به این خاطر است که عمق مطلب شما به خوبی برای ما روشن است، چنانکه عمق مطلب پیشینتان هویداست، و اگر حاضر به مناظره بودید، به شما نشان می دادیم، که اساساً عنوان مسیحیت برای کیشی که شما تابع آن هستید، مثل عنوان زلفعلی است برای یک انسان تاس، زیرا کیش شما را اساساً به جز اسم مسیح و سوء تفسیر نقل قولهای خودتان از او، کاری با مسیح نیست و اینرا با انجیل خودتان به شما نشان می دادیم.


فرمودید: «در خاتمۀ این کامنت ها، اینکه در همین مکان، پذیرای خوانندگان خویش باشم، به نظرم منافاتی با گفتگوها و نقّادی های سازنده ندارد، و البته شما مرد مناظره های پیاپی هستید و این چندمین بار است که مثل دوئل کنندگان رُمان ها مرا بدان فرا می خوانید و من سَر باز می زنم؛ و اگر این را برای خویش، نوعی امتیاز می دانید، می توانید این تن ندادن اخیر مرا نیز بدان ها بیفزایید...»

خب این عناوین خودتان بیش از هر چیز گریبان فلاسفۀ بزرگ مسیحی را که راه به راه، مسلمانها و بیخداها و یهودیها را به مناظره دعوت می کنند، می گیرد. شما فقط ببینید مسیحیان بر سر رد شدن درخواست مناظرۀ کریگ، از سوی داوکینز چه قشرقی در تویتر و فیس بوک، به پا کردند.

بنده از این سخنان ناراحت نمی شوم، زیرا همینکه شما مناظره را چیزی شبیه به دوئل می دانید، نشانگر سطح منطق شما و متعاقباً عقلانیت در مسیحیت است. زیرا مناظره عرصه ای برای ناک اوت کردن یکدیگر و اثبات برتری این نظر بر آن نظر نیست. بلکه مناظره یک بحث منضبط، قانونمند و دارای موضوعی خاص است، که سرتیترهای اندیشۀ طرفین را به خوبی روشن می کند. البته اکنون و با این فرمایشات شما، بنده سر باز زدن شما را نه تنها امتیازی نمی دانم، بلکه دیگر اگر شما بپذیرید که مناظره کنید هم بنده حاضر نیستم که با کسی که مناظره را عرصه ای مثل دوئل می داند، مناظره کنم.

البته در وبلاگ هم می شود گفتگو و نقد سازنده کرد، ولی گفتگوهای وبلاگی، خیلی با گفتگویی مثل مناظره، فرق دارند. چنانکه اینجا یک بحث ساده باید به چندین کامنت تقسیم بشود.

به هر روی، باز امیدوارم همه پیرو مسیح باشیم.
ببخشید که وقتتان را گرفتم. خدا به شما رحمت کند.

  

این بود حاصل بحث من با این دوست مسیحی، قضاوت با خود شما.