تحقیق در دین

سلسله مباحث دفاعیاتی پیرامون نبوّت حضرت محمّد(ص)

تحقیق در دین

سلسله مباحث دفاعیاتی پیرامون نبوّت حضرت محمّد(ص)

سپاه عقل و سپاه جهل


سماعه گوید خدمت حضرت صادق علیه السلام بودم و جمعى از دوستانش هم حضور داشتند که ذکر عقل و جهل به میان آمد حضرت فرمود:

 عقل و لشکرش و جهل و لشکرش را بشناسید.

 سماعه گوید من عرض کردم قربانت گردم غیر از آنچه شما به ما فهمانیده‏ اید نمى‏ دانیم.

حضرت فرمود: خداى عزوجل عقل را از نور خویش و از طرف راست عرش آفرید و آن مخلوق اول از روحانیین است پس بدو فرمود: پس رو او پس رفت سپس فرمود پیش آى پیش آمد خداى تبارک و تعالى فرمود: ترا با عظمت آفریدم و بر تمام آفریدگانم شرافت بخشیدم سپس جهل را تاریک و از دریاى شور و تلخ آفرید به او فرمود پس رو پس رفت فرمود پیش بیا پیش نیامد فرمود: گردن کشى کردى؟ او را از رحمت خود دور ساخت. سپس براى عقل هفتاد و پنج لشکر قرار داد. چون جهل مکرمت و عطاء خدا را نسبت به عقل دید دشمنى او را در دل گرفت و عرض کرد پروردگارا این هم مخلوقى است مانند من. او را آفریدى و گرامیش داشتى و تقویتش نمودى من ضد او هستم و بر او توانایى ندارم آنچه از لشکر به او دادى به من هم عطا کن فرمود بلى مى‏ دهم ولى اگر بعد از آن نافرمانى کردى ترا و لشکر تو را از رحمت خود بیرون مى‏ کنم عرض کرد خشنود شدم پس هفتاد و پنج لشکر به او عطا کرد. و هفتاد و پنج لشکرى که به عقل عنایت کرد (و نیز هفتاد و پنج لشکر جهل) بدین قرار است:

نیکى و آن وزیر عقل است و ضد او را بدى قرار داد؛ که آن وزیر جهل است؛ و ایمان و ضد آن کفر؛ و تصدیق حق و ضد آن انکار است؛ و امیدوارى و ضد آن نومیدى؛ و دادگرى و ضد آن ستم؛ و خشنودى و ضد آن قهر و خشم؛ و سپاسگذارى و ضد آن ناسپاسى؛ و چشمداشت رحمت خدا و ضد آن یأس از رحمتش؛ و توکل و اعتماد به خدا و ضد آن حرص و آز؛ و نرم دلى و ضد آن سخت دلى؛ و مهربانى و ضد آن کینه توزى و دانش و فهم و ضد آن نادانى؛ و شعور و ضد آن حماقت؛ و پاکدامنى و ضد آن بى‏ باکى و رسوائى و پارسائى و ضد آن دنیا پرستى؛ و خوشرفتارى و ضد آن بدرفتارى؛ و پروا داشتن و ضد آن گستاخى؛ و فروتنى و ضد آن خودپسندى؛ و آرامى و ضد آن شتابزدگى؛ و خردمندى و ضد آن بى‏ خردى و خاموشى و ضد آن پرگوئى؛ و رام بودن و ضد آن گردنکشى؛ و تسلیم حق شدن و ضد آن تردید کردن، و شکیبایى و ضد آن بى‏ تابى؛ و چشم پوشى و ضد آن انتقامجوئى؛ و بى‏ نیازى و ضد آن نیازمندى؛ و به یاد داشتن و ضد آن بى‏ خبر بودن؛ و در خاطر نگه داشتن و ضد آن فراموشى؛ و مهرورزى و ضد آن دورى و کناره‏ گیرى؛ و قناعت و ضد آن حرص و آز؛ و تشریک مساعى و ضد آن دریغ و خوددارى؛ و دوستى و ضد آن دشمنى؛ پیمان دارى و ضد آن پیمانشکنى؛ و فرمانبرى و ضد آن نافرمانى سرفرودى و ضد آن بلندى جستن؛ و سلامت و ضد آن مبتلا بودن؛ و دوستى و ضد آن تنفر و انزجار؛ و راستگوئى و ضد آن دروغگوئى؛ و حق و درستى و ضد آن باطل و نادرستى؛ و امانت و ضد آن خیانت؛ و پاکدلى و ضد آن ناپاکدلى؛ و چالاکى و ضد آن سستى و زیرکى و ضد آن کودنى؛ و شناسایى و ضد آن ناشناسائى؛ و مدارا و رازدارى و ضد آن رازفاش کردن؛ و یک روئى و ضد آن دغلى؛ و پرده پوشى و ضد آن فاش کردن؛ و نماز گزاردن و ضد آن تباه کردن نماز؛ و روزه گرفتن و ضد آن روزه خوردن؛ و جهاد کردن و ضد آن فرار از جهاد؛ و حج گزاردن و ضد آن پیمان حج شکستن و سخن نگهدارى و ضد آن سخن چینى؛ و نیکى به پدر و مادر و ضد آن نافرمانى پدر و مادر؛ و با حقیقت بودن و ضد آن ریاکارى؛ و نیکى و شایستگى و ضد آن زشتى و ناشایستگى؛ و خودپوشى و ضد آن خود آرائى و تقیه و ضد آن بى‏ پروائى؛ و انصاف و ضد آن جانبدارى باطل؛ و خودآرائى براى شوهر و ضد آن زنا دادن؛ و پاکیزگى و ضد آن پلیدى؛ و حیا و آزرم و ضد آن بى‏ حیائى؛ و میانه روئى و ضد آن تجاوز از حد؛ و آسودگى و ضد آن خود را به رنج انداختن؛ و آسان‏گیرى و ضد آن سختى گیرى؛ و برکت داشتن و ضد آن بى‏ برکتى؛ و تن درستى و ضد آن گرفتارى؛ و اعتدال و ضد آن افزون طلبى؛ و موافقت با حق و ضد آن پیروى از هوس و سنگینى و متانت و ضد آن سبکى و جلفى؛ و سعادت و ضد آن شقاوت؛ و توبه و ضد آن؛ اصرار برگناه؛ و طلب آمرزش و ضد آن بیهوده طمع بستن؛ و دقت و مراقبت و ضد آن سهل‏ انگارى؛ دعا کردن و ضد آن سرباز زدن؛ و خرمى و شادابى و ضد آن سستى و کسالت؛ و خوشدلى و ضد آن اندوهگینى؛ مأنوس شدن و ضد آن کناره گرفتن و سخاوت و ضد آن بخیل بودن.

پس تمام این صفات ( هفتاد و پنج گانه) که لشگریان عقلند جز در پیغمبر و جانشین او و مؤمنینى که خدا دلشان را به ایمان آزموده جمع نشود اما دوستان دیگر ما برخى از اینها را دارند و متدرجا همه را دریابند و از لشکریان جهل پاک شوند آنگاه با پیغمبران و اوصیاءشان در مقام اعلى همراه شوند و این سعادت جز با شناختن عقل و لشکریانش و دورى از جهل و لشکریانش به دست نیاید خدا ما و شما را به فرمانبرى و طلب ثوابش موفق دارد.(در متن جنود عقل و جهل را هفتاد و پنج ذکر کرده و در توجیه هفتاد و هشت و ظاهرا بعضى به عبارت دیگر تکرار شده).

اصول کافی، جلد 1، صفحه 21، باب عقل و جهل، حدیث 14

فرد وسواسی پیرو شیطان است، و پیروان شیطان، عاقل نیستند

مُحَمّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ

ذَکَرْتُ لأَبِی عَبْدِ اللهِ ع رَجُلا مُبْتَلًى بِالْوُضُوءِ وَ الصّلاةِ وَ قُلْتُ هُوَ رَجُلٌ عَاقِلٌ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللهِ وَ أَیّ عَقْلٍ لَهُ وَ هُوَ یُطِیعُ الشّیْطَانَ فَقُلْتُ لَهُ وَ کَیْفَ یُطِیعُ الشّیْطَانَ فَقَالَ سَلْهُ هَذَا الّذِی یَأْتِیهِ مِنْ أَیّ شَیْ‏ءٍ هُوَ فَإِنّهُ یَقُولُ لَکَ مِنْ عَمَلِ الشّیْطَانِ

اصول کافى جلد 1 صفحه: 13 روایة: 10
ترجمه:

ابن سنان گوید:

 به حضرت صادق علیه السلام عرض کردم: مردیست عاقل که گرفتار وسواس در وضو و نماز مى ‏باشد: فرمود چه عقلى که فرمانبرى شیطان مى‏ کند؟ گفتم: چگونه فرمان شیطان مى ‏برد؟ فرمود از او بپرس وسوسه‏ایی که باو دست می دهد از چیست؟ قطعا بتو خواهد گفت از عمل شیطانست.

دین و حیا، مأمورند جایی باشند که عقل آنجاست

عَلِیّ بْنُ مُحَمّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ عُثْمَانَ عَنْ مُفَضّلِ بْنِ صَالِحٍ عَنْ سَعْدِ بْنِ طَرِیفٍ عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ عَنْ عَلِیّ‏ٍ ع قَالَ


هَبَطَ جَبْرَئِیلُ عَلَى آدَمَ ع فَقَالَ یَا آدَمُ إِنّی أُمِرْتُ أَنْ أُخَیّرَکَ وَاحِدَةً مِنْ ثَلَاثٍ فَاخْتَرْهَا وَ دَعِ اثْنَتَیْنِ فَقَالَ لَهُ آدَمُ یَا جَبْرَئِیلُ وَ مَا الثّلَاثُ فَقَالَ الْعَقْلُ وَ الْحَیَاءُ وَ الدّینُ فَقَالَ آدَمُ إِنّی قَدِ اخْتَرْتُ الْعَقْلَ فَقَالَ جَبْرَئِیلُ لِلْحَیَاءِ وَ الدّینِ انْصَرِفَا وَ دَعَاهُ فَقَالَا یَا جَبْرَئِیلُ إِنّا أُمِرْنَا أَنْ نَکُونَ مَعَ الْعَقْلِ حَیْثُ کَانَ قَالَ فَشَأْنَکُمَا وَ عَرَجَ 


اصول کافى جلد 1 صفحه: 11 روایة: 2


ترجمه:



على علیه السلام فرمود:


 جبرئیل بر آدم نازل شد و گفت: اى آدم من مأمور شده‏ام که ترا در انتخاب یکى از سه چیز مخیر سازم پس یکى را بر گزین و دو تا را واگذار. آدم گفت چیست آن سه چیز؟ گفت: عقل و حیاء و دین آدم گفت عقل را برگزیدم، جبرئیل به حیاء و دین گفت شما باز گردید و او را واگذارید، آن دو گفتند اى جبرئیل ما مأموریم هر جا که عقل باشد با او باشیم. گفت خود دانید و بالا رفت.





در اینجا ممکن است، برای شما دو پرسش مطرح بشود، که پاسخ این دو پرسش را نیز قرار می دهیم:



پرسش اوّل: اگر حضرت آدم(ع) عقل را نداشت، با چه چیز قرار بود انتخاب بفرماید؟


پاسخ:


ابتدا باید گفت آن عقلی که به عنوان قوه مدرکه نزد ما آدمیان معروف است. قوه تشخیص و ادراک و وادار کننده انسان به نیکى و صلاح و بازدارنده او از شر و فساد می باشد.


البته آدم ابوالبشر(ع) به طور کامل (البته در جایگاه انسانی و مطابق با شأنش) این عقل را در اختیار داشت که بتواند با آن، بد و خوب را تشخیص دهد، زیرا حکمت خدای متعال براین تعلق گرفت که در جهان آفرینش موجود ممتاز و برتر و کامل و بدون نقص خلق کند و وجود شعور و عقل، نشانه برتری انسان بر تمام موجودات شد، و به جز این، فرض نمی توان تصور دیگری کرد.

علاوه بر این، عرضه عقل بر حضرت آدم و انتخاب آن،می تواند به نوعی اعتراف و یا نمایش سمبلیک برای مشاهده و عبرت نسل آدم باشد. عقلی که منشأ آن علم، اراده و قدرت الهی است.


اصولا اگر انسان عقل انتخاب گر را نداشت، انسان نبود و هدف خلقتش زیر سوال می رفت، پس حضرت آدم کامل خلق شد و از عقل انتخاب کننده و قوه اختیار برخوردار بود.


  نتیجه این که:عقلی که بر آدم عرضه شد، همان عقل، اما در مرتبه عالیه اش بود، عقلی که جایگاه والا و عظیمی نزد خدای متعال دارد این عقل سمبلیک است که می تواند به عنوان موجودی زنده در ساحت الهی حاضر شده و به مقام خود اعتراف کند این عقل، "مادر" همه عقل ها است. در پناه چنین عقلی دین و حیا و هر چه خوبی و خیر است جمع می شود. با این عقل البته تنزل یافته آن که به آدم(ع) افاضه و به تناسب مقام و موقعیت هر انسانی از نسل آدم به آن ها اعطا می شود، می توان معارف الهی را درک، خدای متعال را پرستش و بهشت را کسب کرد، آن چنان که در احادیث بسیاری از معصومان (ع) از جمله امام صادق(ع) وارد شده است که راوی در مورد عقل از حضرت سوال می کند که عقل چیست؟ حضرت عقل را چنین توصیف می کند:" مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَنُ وَ اکْتُسِبَ بِهِ الْجِنَان‏"[1] عقل آن است که به وسیله آن خداى رحمان پرستش، و بهشت کسب شود.


امام باقر(ع) فرمود. وقتی خدای متعال عقل را آفرید از او استنطاق کرد (یعنی او را به حرف آورد ) و به او دستوراتی داد و عقل آن را اجرا کرد..."


"قَالَ لَمَّا خَلَقَ اللَّهُ الْعَقْلَ اسْتَنْطَقَهُ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَقْبِلْ فَأَقْبَلَ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَدْبِرْ فَأَدْبَرَ ثُمَّ قَالَ وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی مَا خَلَقْتُ خَلْقاً هُوَ أَحَبُّ إِلَی مِنْکَ..."[2] امام باقر(ع) فرمود: چون خدا عقل را آفرید از او بازپرسى کرده به او گفت پیش آى،عقل پیش آمد،گفت بازگرد،عقل بازگشت، فرمود به عزت و جلالم سوگند مخلوقى که از تو به پیشم محبوب تر باشد نیافریدم و تو را تنها به کسانى که دوستشان دارم به طور کامل دادم. همانا امر و نهى کیفر و پاداشم متوجه تو است.


  این همان عقلی است که در روایت اول اصول کافی (روایت مورد پرسش) بیان شده است که اصبغ بن نباته از على (ع) روایت می کند که جبرییل بر آدم نازل شد و گفت: اى آدم من مأمور شده ‏ام که تو را در انتخاب یکى از سه چیز مخیر کنم، پس یکى را برگزین و دوتا را وا گذار. آدم گفت چیست آن سه چیز؟ گفت: عقل و حیاء و دین، آدم گفت عقل را برگزیدم، جبرییل به حیاء و دین گفت شما باز گردید و او را وا گذارید، آن دو گفتند: اى جبرئیل ما مأموریم هرجا که عقل باشد با او باشیم. گفت خود دانید و بالا رفت.[3]


  از مجموع این روایت چنین استفاده مى‏ شود که عقل با حیاء و دین لازم و ملزوم اند و از یک دیگر جدا نمی شوند، پس خدای متعال به هر کس عقل عنایت کند، حیاء و دین هم عنایت کرده است و کسی را که با حیاء و متدین یافتیم، باید او را عاقل هم بدانیم.




پرسش دوم: چگونه باید دین و حیا را موجوداتی زنده بدانیم که با جبرئیل نیز سخن می گویند؟

پاسخ:


اما این که چگونه می توان دین و حیا را موجوداتی زنده دانست تا آن جا که وادار به سخن شدند و جواب جبرئیل را دادند، همان طور که در حدیث قبل عقل نیز به سخن وادار شد؛ می توان گفت: جدای از این که واقعیت هایی چون عقل و دین و حیا و ... در ساحت الهی دارای جایگاه والایی هستند و ملکوتی فعال و توانا دارند و می توانند به نطق در آیند؛ نزد خدای متعال این قدرت به آسانی بر هر موجود دیگری نیز تعلق می گیرد و حتی سنگ به ظاهر بی جان هم به حرف می آید، زیرا نزد خدای متعال همه موجودات دارای شعور و حتی حرکت اند، پس در موقع لازم می توانند سخن هم بگویند و این امری عجیب نیست چنان که در مورد شهادت اعضا و جوارح و پوست انسان بر علیه انسان در قرآن استشهاد شده است: خدای متعال فرمود:


"حَتَّى إِذا ما جاؤُها شَهِدَ عَلَیهِمْ سَمْعُهُمْ وَ أَبْصارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ بِما کانُوا یعْمَلُونَ؛وَ قالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَینا قالُوا أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذی أَنْطَقَ کُلَّ شَی‏ءٍ وَ هُوَ خَلَقَکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ إِلَیهِ تُرْجَعُونَ"[4]


یعنی: به خاطر بیاورید روزى را که دشمنان خدا را جمع کرده به سوى دوزخ مى‏ برند، و صفوف پیشین را نگه مى‏دارند(تا صف هاى بعد به آنها ملحق شوند!) وقتى به آن مى‏رسند، گوش ها و چشم ها و پوست هاى تنشان به آنچه مى‏کردند گواهى مى‏دهند. آن ها به پوست هاى تنشان مى‏گویند: چرا بر ضدّ ما گواهى دادید؟ آنها جواب مى‏دهند: همان خدایى که "هر موجودى را به نطق درآورده" ما را گویا ساخته و او شما را نخستین بار آفرید، و بازگشت تان به سوى اوست!


  دقت کنیم ترجمه آیه خود گویای همه چیز است که در قیامت حتی پوست انسان نیز سخن می گوید و شهادت می دهد و جالب تر این که در ادامه آیه شریفه به این نکته بر می خوریم که "اللَّهُ الَّذی أَنْطَقَ کُلَّ شَی‏ءٍ" خدایی که هر موجودی را وادار به سخن گفتن می کند. "کُلَّ شَی‏ءٍ" کل شی شامل هر موجودی بدون استثنا می شود. در نتیجه اگر وقتی بنا شد همه اشیاء به اراده خدای متعال به نطق و سخن در آیند،به طریق اولی سخن گفتن دین و حیا، نشانه حق بوده و زبان آن ها به نطق گویا تر و به سخن باز تر خواهد بود.

ممکن هم است این حدیث اشاره به وقوع خارجی نداشته باشد. بلکه زبان حال آدم باشد نه زبان قال او.



[1] شیخ کلینی،الکافی،تهران،انتشارات دار الکتب اسلامیه،سال 1362 ه.ش،چاپ دوم، ج‏1،ص 12

[2] همان، ص .11

[3] همان.

[4] سوره فصلت، آیه 20 و 21.

مقام عقل در نزد خدا


أَخْبَرَنَا أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمّدُ بْنُ یَعْقُوبَ قَالَ حَدّثَنِی عِدّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا مِنْهُمْ مُحَمّدُ بْنُ یَحْیَى الْعَطّارُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ الْعَلاءِ بْنِ رَزِینٍ عَنْ مُحَمّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ

 لَمّا خَلَقَ اللهُ الْعَقْلَ اسْتَنْطَقَهُ ثُمّ قَالَ لَهُ أَقْبِلْ فَأَقْبَلَ ثُمّ قَالَ لَهُ أَدْبِرْ فَأَدْبَرَ ثُمّ قَالَ وَ عِزّتِی وَ جَلالِی مَا خَلَقْتُ خَلْقاً هُوَ أَحَبّ إِلَیّ مِنْکَ وَ لا أَکْمَلْتُکَ إِلا فِیمَنْ أُحِبّ أَمَا إِنّی إِیّاکَ آمُرُ وَ إِیّاکَ أَنْهَى وَ إِیّاکَ أُعَاقِبُ وَ إِیّاکَ أُثِیبُ‏


امام باقر(ع) فرماید:


چون خدا عقل را آفرید از او بازپرسى کرده باو گفت پیش آى پیش آمد، گفت باز گرد، بازگشت، فرمود بعزت و جلالم سوگند مخلوقى که از تو به پیشم محبوب‏تر باشد نیافریدم و ترا تنها بکسانیکه دوستشان دارم بطور کامل دادم. همانا امر و نهى و کیفر و پاداشم متوجه تو است.


اصول کافى جلد 1 صفحه: 10 روایة: 1

ای کاش...

ای کاش امروز جمعه ظهور بود...


ای کاش بچه شیعه ها، خواب نبودن...


ای کاش مهدی(عج) تنها نبود...


کاش ایکاش امروز جمعه ظهور بود...


شب جمعه

سلام.


دوستان عزیز شب جمعه است، شب مناجات و دعا. همچنین شب یاد امام حسین(ع) هم هست.


بیایید در این شب رحمت به دعا و مناجات بپردازیم. برای من هم دعا کنید. اگر براتون امکان رفتن به مسجد و شرکت در مراسم پر فیض دعای کمیل نیست، من براتون یک فایل دعای کمیل با صدای حاج صادق آهنگران، مربوط به چند سال پیش قرار می دهم، بخاطر اینکه مراسم در شب اوّل محرّم برگزار شده، ابتدا مقداری عزاداری و بعد شروع دعا در دقیقه شانزدهم خواهد بود. التماس دعا:



قرائت دعای کمیل 26/9/88(مدّت: 1 ساعت، حجم: 8.76 مگابایت)




یادی از حاج ابراهیم همّت

سوم اسفند

سالروز عملیات خیبر را

به یاد شهید حاج محمد ابراهیم همت گرامی میداریم‬