ننگ بر نظام سعودی عربستان، که زائران خانه خدا را در حرم امن الهی به رگبار بست و تعداد زیادی از برادران و خواهر دینی ما را به جرم شعار دادن علیه آمریکا کشت.
امام جواد(ع): انسان به سه چیز نیاز دارد: توفیقی از سوی خدا، پندگویی از طرف خودش و پذیرش از کسی که او را نصیحت می کند.
درباره این مطلب که قرآن فعلی که در دست ما است، همان قرآنی است که بر پیامبر (ص) نازل شده، دلایل متعددی را می توان ارائه داد که ما به روشن ترین آن ها اشاره می کنیم:
اول این که قرآن کریم معجزه جاویدان دین جاودانه اسلام است و این گونه نیست که در یک عصر و زمان معجزه باشد و مردم از آوردن مثل آن عاجز باشند و در عصری دیگر، آوردن مثل آن جایز باشد. بنابراین، قرآن کریم در عصر ما هم باید معجزه باشد و مردم از آوردن مثل آن عاجز باشند؛ چنان که قرآن فعلی این گونه است و خود آیات قرآن و إعجاز قرآن سندی زنده بر این همانی قرآن است و لزومی ندارد که ما به گزارش تاریخ دانان مراجعه کنیم. اولین منبعی که دلالت بر این همانی قرآن دارد، خود قرآن است؛ یعنی إعجاز قرآن در عصر حاضر که مردم و دانشمندان از آوردن همانند آن عاجز هستند، سندی گویا بر این همانی قرآن و از سوی خدا بودن آن است.
دوم این که یکی از معرفت های یقینی که تصدیق به آن احتیاج به فکر و استدلال ندارد، چنان که منطق دانان نیز گفته اند، متواترات است؛ یعنی وقتی که به سبب گزارش افراد بسیاری که تبانی آن ها بر دروغ و اتفاق آنها در فهم غلط ، عادتاً امکان پذیر نباشد، گزاره ای تصدیق شود به آن گزاره متواتر می گویند و تمام آیات و سورههاى کنونى قرآن مجید، همانند قرآن گذشته، دست به دست و سینه به سینه، به طور همگانى و به صورت متواتر توسط مسلمانان نقل گردیده است. این تواتر منطقى، دلالت مىکند هیچ کلمه و آیه یا سورهاى، نه از قرآن کاسته شده و نه بر آن افزوده شده است و همان قرآنی است که پیامبر (ص) تلاوت می نمود و حافظان و کاتبان آن را ثبت و نقل نموده و با اهتمام شدید مسلمانان به محفوظ نگه داشتن آیات قرآن، به دست ما رسیده است.
شواهد متعدد تاریخى نیز بر اهتمام مسلمانان بر این امر دلالت دارند. در این خصوص، به دو نمونه اشاره مىنماییم:
نمونه اول: سیوطى در الدر المنثور آورده است: «هنگام کتابت مصاحف در زمان عثمان، اشخاصى مىخواستند حرف «واو» را در آیه "وَ الَّذِینَ یکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ" (۱) حذف کنند. در این هنگام ابى ابن کعب اعلام کرد: یا «واو» را سر جایش مىگذارید یا شمشیر مىکشم و با شما به جنگ مىپردازم. آن ها دیدند سخن از شمشیر است، حرف «واو» را سر جایش گذاشتند.« (۲)
نمونه دوم: وی در ذیل آیه ۱۰۰ توبه آورده است:
«عمر اعتقاد داشت که در آیه «وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِینَ وَ الْأَنْصارِ وَ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ» (۳) «واو» نباید در «و الذین» باشد و آیه مىبایست چنین قرائت مىشد:
«و السّابقون الاوّلون من المهاجرین و الانصار الّذین اتّبعوهم باحسان» در این صورت «الانصار» به صورت مرفوع خوانده شده، بر «المهاجرین» عطف نخواهد شد - او شاید مىخواست بگوید: تنها مهاجران سابقان اولین هستند؛ زیرا خودش از مهاجران بود و انصار جزء این دسته نیستند؛ بلکه جزء تابعاناند - در این هنگام، زید بن ثابت گفت: آیه با واو است، نه بدون واو. و به عمر گفت: «و الذین» درست است، نه «الذین».
عمر گفت: «الذین»، بدون واو درست است. زید گفت: شما با فشار و زور مىگویید، حال ما چه بگوییم!
عمر گفت: ابىّ بن کعب را حاضر کنید تا نظر او را بدانیم. وقتى ابىّ آمد، عمر موضوع را از او پرسش نمود و ابىّ بن کعب گفت: «و الذین» درست است، نه «الذین». با این سخن، عمر دیگر مخالفتى نکرد». (۴)
سیوطى این جریان را به صورت دیگرى نیز
نقل کرده است. (۵)
پی نوشت:
1.توبه(9)، آیه 34.
2.سیوطی جلال الدین، الدر المنثور، ج3، ص232، قم، کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، 1404ق.
3.توبه(9)، آیه 100.
4.الدر المنثور، ج3، ص269.
5.همان.