تحقیق در دین

سلسله مباحث دفاعیاتی پیرامون نبوّت حضرت محمّد(ص)

تحقیق در دین

سلسله مباحث دفاعیاتی پیرامون نبوّت حضرت محمّد(ص)

اختلاف قرائتها و شبهه تحریف




پرسش: آیا اختلافاتی که قرائات با هم دارند، نشانگر وجود تحریف در قرآن نیست؟

 

خیر، زیرا:

 

  اولاً ما می دانیم که کدام قرائت معتبرتر است، و سخن همان قرائت حفص، برای ما حجّت است. وقتی ما یک قرائت رسمی داریم، سایر قرائات غیررسمی نشانگر تحریف قرآن نیستند.


  تورات سامری نیز با تورات ماسوری و آنچه بین مسیحیان و یهودیان معتبر است، تفاوتهای بسیار دارد، ولی تورات سامری معتبر نیست و وجود آن نیز نشانگر تحریف تورات ماسوری نیست(دلایل تحریف تورات از دیدگاه منتقدین امور دیگری است، که اینجا مجالی برای بیان آنها نیست.)

 



  ثانیاً با فرض تواتر قرائات هفتگانه یا دهگانه، اختلافات بین قرائات، در حدّی نیست که منظوری که آیه می خواهد برساند، تغییری پیدا کند و صدمه ای به آنچه قرآن می خواهد بفرماید، وارد نمی گردد.


  وقتی می شود گفت یک متن تحریف شده است، که سخن آن دگرگون شود و از آن چیزی برداشت شود که منظور آن متن نیست، اگر کسی بگوید "علی سریع آمد" و از او نقل کنند که گفته است "علی به سرعت آمد"، این تحریف سخن او نیست، وقتی سخن او تحریف شده است که چیزی از او نقل کنند که منظور او نبوده است یا اینکه منظور او با آن نقل قول، بیان نگردد. تحریفی در این حد، باعث از بین رفتن حجّیت می گردد، و نه تحریفی بر سر گزینش کلمات، که البته اختلاف قرائات در اکثر موارد بر سر حروف و حرکات حروف است.

 


 

به موارد زیر که عمدۀ شبهات منتقدین اسلام را نیز در بر می گیرد، توجه کنید:


 

  بعضی بسم الله را در هر سوره یک آیه شمرده و بعضی آن را جزء آیه اول می شمارند، در نتیجه تعداد آیات یک سوره تفاوت می یابد، آیا این دلیل بر تحریف قرآن است؟


 

  برخی از اختلافات، بر سر قاعده های نوشتار ایجاد می شوند، مثلاً امام ورش، گاهی(و نه همیشه) حروف دو نقطه ای را با یک نقطه و حروف یک نقطه ای را با بدون نقطه قرار می دهد، به همین خاطر در سوره بقره آیه های 214 و 259 و سوره آل عمران آیه 81، به ترتیب «یَقولَ» «نُنشِزُها» و «اتَیتُکُم»، که در قرائت حفص آمده است، در قرائت ورش، به صورت «یَفولُ» و «نُنشِرُها» و «اتَینَکُم» آمده است. باید قواعد قرائت ورش را در نظر بگیریم تا متوجه بشویم که واژه را چگونه باید تلفّظ کنیم؛ این مسئله را که رعایت کنیم، اختلاف بین کلمات ذکر شده، در این دو قرائت فقط بر سر حرکات حروف(فتحه و کسره و ضمّه) است، که تفاوت معنایی ایجاد نمی کند.


 

  مورد دیگر، آیه 4 سوره حمد است، قرائت حفص «مالِک یوم الدّین» است، ولی قرائت ورش آنرا «مَلِک یوم الدّین» آورده است. اختلاف تنها بر سر حرکت حرف میم است، که در حفص الف می گیرد و در ورش فتحه می گیرد. اختلاف معنایی خاصی ایجاد نمی شود، هم مالِک و هم مَلِک، و هر دو سلطنت خدا بر مُلک و مِلک را نشان می دهند.


 

  در سوره شمس، آیه 15، در روایت امام حفص «و لا یخاف» آمده است و در روایت امام ورش «فلا یخاف» آمده است(که "ف" را بدون نقطه آورده است). که هر دو یک معنا را می رسانند: و نمی ترسد.(«فَ» هم در ترجمه ها، در خیلی موارد به «وَ» ترجمه می شود و حتی اگر به "پس" ترجمه شود نیز اختلاف معنایی خاصی ایجاد نخواهد شد.)


 

  در سوره آل عمران، آیه 133، در روایت امام حفص داریم «و سارعوا» و در روایت امام ورش داریم «سارعوا»! مسلّم است که فقط تفاوت در این است که جملۀ قبل تمام شده است یا اینکه با حرف "و" به این جمله عطف شده است. شما خودتان آیات 132 و 133 از سورۀ آل عمران را در کنار هم قرار بدهید و ببینید که آیا بودن یا نبودن این حرف "و" تفاوتی در معنا و محتوای آیه ایجاد می کند؟


 

  در سوره قصص آیه 48، در قرائت حفص سِحران آمده و در قرائت ورش، ساحران آمده است. سحران(دو جادو) و ساحران(دو جادوگر)، چنانکه از آیۀ بعد می توان فهمید، به قرآن و تورات بر می گردد(و نه آنطور که برخی گمان کرده اند به موسی و هارون!) و سخن کافران در مورد این دو کتاب. معنای دو کلمه قدری فرق دارد، ولی منظور آیه فرقی نمی کند. آیه می فرماید که کافران جادو را به این دو کتاب نسبت دادند، چه گفته باشند که این دو کتاب جادو هستند، و چه گفته باشند که آندو جادوگر و عامل جادو شدن انسانها می باشند. وقتی گفته باشند که این دو کتاب جادو هستند هم منظورشان همین است که باعث جادو شدن خوانندگان و شنوندگان خود می شوند. پس چه گفته باشند سحران و چه گفته باشند ساحران، معنای یکسانی دارد.


 

  در سوره بقره، آیه 132، در روایت امام حفص داریم «و وصّی» و در روایت امام ورش داریم «و اوصی»، که در هر دو فعل وصی، به صورت متعدّی به کار رفته است، و معنایی که هر دو می رسانند، یکی است. همچنین در روایت امام حفص داریم «إِبْرَاهِمُ» و در روایت امام ورش داریم «إِبْرَاهیمُ‏»، در این مورد هم اختلاف بر سر رسم الخطّ است، وگرنه هر دو "ابراهیم" تلفّظ می کنند. همچنین اگر هم چنین اختلافی در کار بود، نشانگر تحریف نبود، چون در هر دو مشخص است که منظور از فردی که اسمش به این دو شکل آمده است، چه شخصی است و اختلاف معنایی وجود ندارد و کسی منظورهای متفاوتی را از این دو قرائت نمی فهمد.


 

  در سوره مائده آیه 54، در روایت امام حفص «یَرتدّ» آمده و در روایت امام ورش «یَرتدِد» آمده است. مشخص است که یرتدّ و یرتدِد هم معنی هستند و عملاً فقط بر سر تلفّظ کلمه، اختلاف وجود دارد.


 

  در سوره بقره، آیه 140، در روایت امام حفص داریم: «تقولون» و در روایت امام ورش «یقولون»(که ق را با یک نقطه و ن را بدون نقطه نگاشته است) آمده است. که باز با توجه به متن آیه، اختلافی در برداشت ما از آیه، ایجاد نمی کند، در قرائت حفص گفته می شود که «یا مى ‏گویید: ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و أسباط، یهودى یا نصرانى بودند؟» و در قرائت ورش گفته می شود: «یا مى‏ گویند: ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط، یهودى یا نصرانى بودند؟» که پرسش در هر دو حال پیرامون نظر اهل کتاب در مورد ابراهیم است، فقط در قرائت حفص مخاطب جمله اهل کتاب هستند ولی در قرائت ورش، آنها مخاطب جمله نیستند و در سوم شخص قرار دارند. باز هیچ اختلافی در برداشتهایی که در این دو قرائت از آیه صورت می گیرد، وجود ندارد.


 

  در سوره بقره، آیه 184، در روایت امام حفص «طعامُ مِسکین» آمده و در روایت امام ورش «طعامِ مساکین» آمده است(که "ن" را بدون نقطه قرار داده است.) باز اختلاف خاصی وجود ندارد. قرآن برای کسانی که روزه برایشان طاقت فرساست، فدیه مشخص می کند که آن را غذا دادن به فقیر مشخص می فرماید. حال آیا به نظر شما، بین دو عبارت «غذا دادن به فقیر» و «غذا دادن به فقیران»، تفاوت زیادی وجود دارد؟


 

  در سوره بقره، آیه 10، در روایت امام حفص «یَکذِبونَ» آمده است و در روایت امام ورش «یُکذّبونَ» آمده است. باز اختلاف معنایی به کلّیت برداشت ما آسیبی نمی رساند. قرآن از عذاب برای کافرانی که به دروغ ادعای ایمان دارند، سخن می گوید و بعد، از علّت عذاب آنها سخن می گوید. حال در قرائت حفص این معنا را دارد که عذاب دردناکشان بخاطر دروغهایی خواهد بود که می گفتند، و در قرائت ورش، عذاب دردناکشان، به خاطر چیزهایی است که تکذیب کرده بودند. باز کسی که متن را می خواند برداشت متفاوتی نخواهد کرد، آنها هم کافر هستند و تکذیبگر حق، و هم به دروغ ادعای ایمان می کنند، لذا هر دو عامل سبب عذاب آنهاست، هر چند با توجه به آیه قبل، باید بپذیریم که قرائت حفص، گذشته از اینکه قرائت عامّه مسلمین است، منطقیتر نیز هست، زیرا بحث قرآن در اینجا، پیرامون ادعای دروغین ایمان است و نه تکذیب حق؛ ولی باز اختلاف ورش با حفص، در این آیه، اختلافی جدّی نیست، و باعث تفاوتی در راه اسلام نمی شود، و فقط بر سر دلیل عذاب افراد دورویی که به دروغ ادعای ایمان می کنند، اختلاف دارد. هر چند هر دو مورد می تواند دلیل عذاب این افراد باشد.

 

 

  سوره مریم آیه 19:


قرائت حفص : قَالَ إِنَّمَا أَنَا رَسُولُ رَبِّکِ لِأَهَبَ لَکِ غُلَامًا زَکیا


قرائت ورش : قال أنما أنا رسول ربک إلیک لیهب لک غلاماً زکیاً.


قرائت دیگر:   قال أنما أنا رسول ربک إلیک أمرنی أن أهب لک غلاماً زکیاً


هر سه قرائت از فرشته ای سخن می گویند که به حضرت مریم(س) گفت همانا من فرستاده پروردگارت هستم به سوی تو، تا به تو پسر پاکیزه ای ببخشم. قرائت سوم که از قرائات متروک است، یک امرنی أن توضیحی دارد که معنا تغییر نمی کند: گفت همانا من فرستاده پروردگارت هستم به سوی تو، مرا امر کرد که به تو پسر پاکیزه ای ببخشم. هیچ تفاوتی بین آنچه از این سه قرائت می فهمیم وجود ندارد.


 

سوره مریم آیه 25:


قرائت حفص:

 وَ هُزِّى إِلَیکِ بجِذْع ِ النَّخْلَةِ تُسَاقِطْ عَلَیک رُطَبًا جَنِیا


قرائت حمزة، الأعمش:

و هزی إلیک بجزع النخلة تَسَاقط علیک رطباً جنیا



قرائت عاصم، الکسائی، الأعمش:

و هزی إلیک بجزع النخلة یسّاقط علیک رطباً جنیا


قرائت أبو ناهیک، أبو حی:

و هزی إلیک بجزع النخلة تسقط علیک رطباً جنیا


کتاب الأعراب للنحاس:

و هزی إلیک بجزع النخلة نٌساقِط علیک رطباً جنیا


قرائت مسروق:

و هزی إلیک بجزع النخلة یساقِط علیک رطباً جنیا


قرائت أبو حی

و هزی إلیک بجزع النخلة تَسقُط علیک رطباً جنیا


قرائت أبو حی

و هزی إلیک بجزع النخلة یسقُط علیک رطباً جنیا


قرائت أبو حی

و هزی إلیک بجزع النخلة تتساقط علیک رطباً جنیا


قرائت أبو الأسمال

و هزی إلیک بجزع النخلة یسقط علیک رطباً جنیا


  اختلاف فقط بر سر فعل تُساقط است، که در تمام شکلهایی که در قرائات مختلف آمده است، معنای یکسانی دارد، و جمله اینگونه ترجمه می شود: "و این تنه نخل را به طرف خود تکان ده، رطب تازه‏ اى بر تو فرو مى‏ ریزد"

 


سوره مریم، آیه 26:


قرائت حفص:

فَکلُِى وَ اشْرَبىِ وَ قَرِّى عَینًا  فَإِمَّا تَرَینَّ مِنَ الْبَشَرِ أَحَدًا فَقُولىِ إِنىّ‏ِ نَذَرْتُ لِلرَّحْمَانِ صَوْمًا فَلَنْ أُکلِّمَ الْیوْمَ إِنسِیا


قرائت زید بن علی:

فکلی وأشربی وقری عینا فما ترین من البشر أحد فقولی أنی نذرت للرحمن صیاماً فلن أکلم الیوم أنسیاً


قرائت عبد الله بن مسعود، أنس بن مالک:

فکلی وأشربی وقری عینا فما ترین من البشر أحد فقولی أنی نذرت للرحمن صمتاً فلن أکلم الیوم أنسیاً


قرائت أبی بن کعب، أنس بن مالک

فکلی وأشربی وقری عینا فما ترین من البشر أحد فقولی أنی نذرت للرحمن صوماً صمتاً فلن أکلم الیوم أنسیاً


قرائت أنس بن مالک

فکلی وأشربی وقری عینا فما ترین من البشر أحد فقولی أنی نذرت للرحمن صوماً وصمتاً فلن أکلم الیوم أنسیاً


  باز اختلاف بر سر نوع فعلی است که با آن حضرت مریم(س)، امر به روزه سکوت می شود و برخی قرائات عبارت صمتاً را که به معنای سکوت است را نشان می دهند، ولی به هر حال همه یک منظور را می رسانند: حضرت مریم(س) مأمور شد که آن روز با کسی حرف نزند و با اشاره به او بگوید که برای خدا نذر کرده است و امروز با هیچ انسانی سخن نخواهد گفت.



  در کل، مواردی که یک قرائت دارای کلمه یا عباراتی اضافه بر آنچه در قرآن رسمی موجود هست می باشد، در مقایسه با نسخ بسیار کهن قرآن ثابت می گردد که جزئی از قرآن نیستند و توضیحی برای شرح آیه هستند و اختلاف اصلی بر سر تلفّظ کلمات است و نه بر سر وجود یا عدم وجود آنها.


 

  در بعضی کتاب ها تمام موارد تفاوت قرائت نوشته شده، با مراجعه به آن ها خواهید دید هیچ موردی که معنای متفاوت و متضاد بدهد، وجود ندارد و تحریف چیزی است که معنا را دگرگون کند و شامل چیزی باشد که فرستندۀ کلام، چنان چیزی را نگفته یا چیزی را که گوینده گفته را حذف نموده باشد، ولی هیچیک از این اختلافات، چنین امری را در بر نمی گیرند.

 


 

  حال بد نیست، به برخی «اختلاف قرائتها»ی عجیبی که مسیحیان ادعا می کنند، بنگرید:


 

   مورد عجیبی که یک نویسندۀ مسیحی ادعا می کند، این است که «در سوره مریم 34: عبارت تنترون را برخی یمترون می خوانند.» نویسنده توضیح نمی دهد که کدام قرائت چنین چیزی را گفته است و اگر به جای یمترون، تنترون قرار بگیرد، جمله را باید چگونه ترجمه کنیم؟! تنترون به معنای «به سرعت می قاپید» و چیزی شبیه به این است، و در آن جمله اگر به جای یمترون قرار بگیرد، معنایی نخواهد داشت. البته بطلان سخن او از همینجا روشن است که می گوید تنترون را برخی یمترون می خوانند! این در حالی است که عموم مسلمانان "یمترون" قرائت می کنند و نه برخی!


 

  پیرامون سوره سبا آیه 19، هم همین نویسنده ادعا می کند: «عبارت "ربّنا بعید" را عدّه ای "ربّنا بعادا" می خوانند.»  باز هم مشخص است که جناب منتقد به بیراهه رفته است!!  زیرا آنچه قرائت حفص که مورد تأیید عموم مسلمین است، در بر دارد، "ربّنا باعد بین أسفارنا" است، و نه "ربّنا بعید..."، که حالا عده ای آنرا "ربّنا بعادا" بخوانند!!


  حال اگر هم این ادعا درست باشد و چنین اختلاف قرائتی باشد، در قرائت حفص به لفظ امر و طلب است "باعد بین اسفارنا=دور کن سفرهای ما را" در این جا نعمت خدا را کوچک شمرده و بُعد و فاصله زیاد را خواستند. بنا بر قرائت دیگر، چه بعادا باشد و چه بعید که هر دو به معنای دوری هستند، از روی رفاه زدگی از بُعد و دوری سفرشان شکایت کرده اند. در هر حال کلیت معنا تفاوت نمی کند. چه از روی استکبار خواهان دور شدن سفرهایشان شده باشند و خواه از روی رفاه زدگی سفرهایشان را طولانی فرض کرده و شکایت کرده باشند، در هر دو حال اعراض از حق و بهانه گیری است، که نشان داده می شود، و برداشت ما از آیه فرقی نخواهد کرد.


 

پس به عنوان جمعبندی، اختلافات قرائات نشانگر تحریف قرآن نیستند، زیرا:

 


1.ما می دانیم کدام قرائت معتبرتر است، و سطح اعتبار سایر قرائتها در حدّ قرائت حفص نیست. همانطور که اختلاف چاپهای کم اعتبار از یک کتاب با چاپ معتبر آن کتاب، آن کتاب را بی اعتبار نخواهد کرد.


 

2.حتی اگر قرائتهای دیگر را نیز بپذیریم، اختلاف این قرائتها در حدّی نیست که بگوییم یکی یک مسئله ای را به شکلی می گوید، و دیگری، همان مسئله را به شکلی دیگر، طرح می کند.


قرائتهای قرآن

 

پرسش: آیا قرآن، نسخه ها و روایتهای مختلفی دارد؟

 

  قرآن، به اجماع مسلمین و زیر نظر اصحاب، در همان ابتدا جمع آوری گردید، چنانکه در بحث سندیت قرآن این مسئله را با ذکر سند تاریخی توضیح دادیم. آنچه که در این بین مختلف بوده است، نوع قرآن است و همچنین برخی افراد عبارات توضیحی در بین جملات قرآن قرار داده اند و در قرائتشان باقی مانده است، که البته نظر به اینکه قرآن اوّلیه و اجماعی در دست است، توضیحی بودن این عبارات مشخص و آشکار است. اگر از چهارده روایت قرآن سخن گفته می شود، منظور روایت شدن قرآن از یکی از چهارده قاری است.

 

 

پرسش: دلیل اختلاف بین قرائات قرآن، چیست؟

 

  در زمان کتابت قرآن خط عربى ویژگى‏ هاى خاصى داشته که همین ویژگی ها یکی از عوامل مهم در شکل گیری قرائت های متعدد است. از جمله این ویژگی ها موارد زیر را می توان نام برد:


1-ابتدایى بودن خط:


  در جامعه عربى آن روز، خط در مراحل ابتدایى خود به سر مى‏ برد. از این ‏رو اصول آن استوار نشده بود و مردم عرب فنون خط و روش نوشتن صحیح را نمى‏ دانستند. هنوز آثارى از آن در رسم الخط کنونى باقى است. در آن رسم الخط کلمه به شکلى نوشته مى‏ شد که به چند وجه قابل خواندن بود. نون آخر کلمه را به شکلى مى‏ نوشتند که با «ر» فرقى نداشت و نیز شکل «و» با «ى» یکى بود. چه بسا، میم آخر کلمه را به شکل «و» و «د» را به صورت کاف کوفى و عین وسط را به شکل «ه» مى‏ نوشتند.


2-بی نقطه بودن حروف‏:


  یکى از عواملى که در قرائت قرآن مشکلات فراوان ایجاد مى‏ کرد، بى‏ نقطه بودن حروف معجمه(نقطه‏دار) و جدا نساختن آن از حروف مهمله(بى‏ نقطه) بود. لذا میان «س» و «ش» در نوشتن هیچ فرقى نبود. همچنین میان «ب» و «ت» و «ث»، «ج» و «ح» و «خ»، «ص» و «ض»، «ط» و «ظ»، «ع» و «غ»، «ف» و «ق»، «ن» و «ى «خواننده باید از دقت در معناى جمله و ترکیب کلامى تشخیص دهد که حرف موجود، جیم است یا حا یا خا و ...


3-خالى بودن خط از علائم و حرکات‏:


  در مصاحف اولیه کلمات عارى از هرگونه اعراب و حرکات ثبت مى‏ شد. وزن و حرکت اعراب و بناى کلمه مشخص نبود، لذا براى خواننده غیرعرب مشکل بود تا تشخیص دهد وزن و حرکت کلمه چگونه است. و حتى براى کسانى که با زبان عربى آشنا بودند دشوار بود تا بدانند هیأت کلمه چگونه است. مثلا: «اعلم» فعل امر است یا فعل متکلم مضارع و یا احیانا افعل التفضیل و یا ماضى از باب افعال.


4-نبودن الف در کلمات‏:


  یکى دیگر از عواملى که در رسم الخط مشکل مى‏ آفرید، نبودن الف در رسم الخط آن روز است. خط عربى کوفى از خط سریانى نشأت گرفته است. در خط سریانى، مرسوم نبود که الف وسط کلمه را بنویسند و آن را اسقاط مى‏ کردند. چون قرآن در ابتدا با خط کوفى نگاشته مى‏ شد، الفهاى وسط کلمه را نمى‏ نوشتند.


  بنابراین اختلافات قرائات معلول مسائلى طبیعى از جمله نقصان رسم الخط عربى بوده است. و به جهت رفع این مشکلات، به تدریج اصلاحاتى در حوزه رسم الخط آن به وجود آمده است.[1]

 

  در رسم الخط ابتدایی عربی، نقطه و علامات اعجام(حرکت و سکون و تشدید و...) وجود نداشت. حروف با و تا و ثا و... شباهت زیادی به هم داشتند. با این وجود این حروف علامت های مشخصه داشتند. با همه شباهت ها در همه قرآن فقط موارد محدودی اشتباه حروف برای تلاوت کنندگان پیش آمده، برای این که اشتباهات گسترده نشود، به ابداع نقطه و حرکت ها و علامت ها همت گماشتند تا کمترین تغییر در اثر گذر زمان در قرآن حاصل شود.

 

 

 

پرسش: قرآن فعلی که بین مسلمین وجود دارد، از کدام قاری است و چرا؟

 

  به نظر عده ای از عالمان اسلام قرائت های هفتگانه یا دهگانه، همگی به تواتر نقل شده و حجت اند، ولی عالمان شیعه و بسیاری از عالمان اهل سنت معتقدند تمام این قرائت ها متواتر و فراوان از رسول خدا نقل نشده اند، بلکه بعضی از آن ها اجتهاد خود قاریان بوده است. تنها قرائت هایی حجت اند که به نقل متواتر و فراوان به دست ما رسیده باشند. مطلب مهمی که باید دقت شود، اینکه قرآن است که به نقل متواتر به ما رسیده، متواتر بودن آیات قرآن با متواتر بودن یا نبودن قرائت ها ربطی به هم ندارد. هیچ منعی ندارد که قرآن متواتر باشد، ولی قرائت ها متواتر نباشند، زیرا قرآن بر قلب پیامبر نازل شد. پیامبر آن را بر مردم تلاوت کرد. نویسندگان متعدد که تعدادی از جانب پیامبر وظیفه داشتند و تعداد فراوان دیگر به اراده و عشق و علاقه خود به نوشتن آیاتی که از رسول خدا می شنیدند، همت گماشتند. با آن رسم الخط ابتدایی آنچه می شنیدند، می نوشتند. بنابراین ممکن است همه مسلمانان بر وجود کلمه ای در قرآن اتفاق نظر داشته باشند، ولی در نحوه خواندن آن با هم اختلاف اندک داشته باشند، همچنان که همه بر اصل اشعار متنبی، شاعر معروف عرب، اتفاق دارند، ولی در بعض الفاظ اختلاف دارند.

 

  قرائت حفص از عاصم یگانه قرائتى است که داراى سندى صحیح و با پشتوانه قرائت اکثریت مسلمین استحکام یافته است. این قرائت در طىّ قرون پى ‏در پى تا امروز همواره میان مسلمانان متداول بوده و هست و تداول آن به چند سبب برمى‏ گردد[2]:


1. سبب اوّل، این است که قرائت حفص همان قرائت عامه مسلمانان است، زیرا حفص و استاد او عاصم شدیدا به آنچه که با قرائت عامّه و روایت صحیح و متواتر میان مسلمانان موافق بود، پایبند بودند. این قرائت را عاصم از شیخ خود ابو عبد الرحمان سلمى و او از امام امیر المؤمنین(ع) اخذ کرده است و حضرت علی (ع) به هیچ قرائتى جز آنچه با نصّ اصلى وحى که میان مسلمانان از پیامبر (ص) متواتر بوده، قرائت نمى‏ کرده است. این قرائت را عاصم به شاگرد خود حفص آموخته است. از این رو در تمامى ادوار تاریخ مورد اعتماد مسلمانان قرار گرفت و این اعتماد عمومى صرفا براى این جهت بود که با نصّ اصلى و قرائت متداول بین مسلمانان، توافق و تطابق داشته است تا جایى که گفته شد قرائت حفص، قرائت عامه مسلمانان نیست؛ بلکه قرائت عامه مسلمانان، قرائت حفص است.


  ممکن است گفته شود پس چرا این قرائت را به حفص نسبت دادند؟! در پاسخ به این سؤال باید بگوییم که نسبت این قرائت به حفص، به این معنا نیست که این قرائت مبتنى بر اجتهاد حفص است بلکه این یک نسبت رمزى است براى تشخیص این قرائت و قبول قرائت حفص به معناى قبول قرائتى است که حفص اختیار کرده و پذیرفته است؛ زیرا این قرائت از اول بین مسلمانان متواتر بوده است.

 

2. سبب دیگر این است که عاصم در بین قراء معروف به خصوصیات و خصائلى ممتاز بوده که به او شخصیتى قابل توجه بخشیده است، وى ضابطى بى‏ نهایت استوار و در اخذ قرآن از دیگران محتاط تر بوده است و لذا قرائت را از کسى غیر از ابوعبدالرحمن السلمى که از على علیه السّلام فرا گرفته بود اخذ نمى‏ کرد و آن را به زر بن حبیش- که قرائت را از ابن مسعود آموخته بود- عرضه مى‏ کرد، لذا در تمام دوره‏ هاى تاریخ، قرائت عاصم، قرائتى بوده که بر همه قرائت ها، ترجیح داشته و بین عامه مسلمانان، رواج داشته و همگان بدان توجه داشتند.

 

به عنوان نمونه به بعضى از کلمات بزرگان فن اشاره مى‏ کنیم تا روشن شود که مسلمانان عمدتا به قرائت عاصم عمل مى‏ کردند و به بقیه قرائات در کنار آن اشاره مى‏ کردند:


قاسم بن احمد خیاط که از افراد حاذق و مورد وثوق بود و در سال 292 درگذشت، در قرائت عاصم امام به شمار مى‏ آمد و از این جهت مردم اتفاق بر آن داشتند تا قرائت او را بر دیگر قرائت ها ترجیح دهند.[3]


  در اول قرن چهارم، در جلسه درس ابن مجاهد قارى بغداد، پانزده تن متخصّص قرائت عاصم، وجود داشته و ابن مجاهد تنها این قرائت را براى آنان تشریح مى‏ کرد.[4]


  نفطویه ابراهیم ابن محمد، متوفاى 323 که پنجاه سال آموزش قرائت قرآن را به عهده داشت، هر وقت که درس خود را آغاز مى‏ کرد، قرآن را به قرائت عاصم مى‏ خواند و آن وقت به قرائت هاى دیگر اشاره مى‏ کرد.[5]


  امام احمد حنبل نیز قرائت عاصم را بر دیگر قرائت ها ترجیح مى‏ داد؛ زیرا مردم کوفه که اهل علم و فضل بودند، قرائت عاصم را پذیرفته بودند.[6]


  تمام ائمه قرائت کوشش کردند که اسناد قرائت خود را به روایت حفص و قرائت عاصم متصل کنند، امام شمس الدین ذهبى مى‏ گوید: بالاترین چیزى که براى ما رخ داده، وجود قرآن کریم از طریق عاصم است و عاصم از ابو عبد الرحمن السلمى و او از على علیه السّلام و از زر بن حبیش و او از ابن مسعود گرفته است و آن ها از نفس پیامبر و پیامبر از جبرئیل و به واسطه او از خدا گرفته است.[7]


 ابن شهر آشوب، متوفاى 588 ه ق، در کتاب «مناقب آل ابوطالب» فرموده است:


  عاصم قرائت را از ابو عبد الرحمن السلمى فرا گرفته که او هم قرآن را نزد امام على علیه السّلام قرائت کرده است و از اینجاست که گفته‏ اند: «افصح القراات قرائة عاصم؛ یعنى: شیواترین قرائت ها قرائت عاصم است»؛ زیرا او قرائت اصلى را آورده است.[8]


  امروزه نیز، جهان اسلام تقریبا بر قرآن به روایت حفص از عاصم اتفاق کرده، این قرائت چاپ و نشر یافته، فقط در کشور های اسلامی آفریقا قرآن به روایت ورش از نافع چاپ شده و نشر یافته، بقیه قرائت ها متروک شده است.

 

پیرامون اینکه آیا اختلافات بین قرائات، با عدم قرآن منافاتی ندارند، در بحث بعدی، سخن خواهیم گفت(برای خواندن آن اینجا کلیک کنید.)

 

 



[1] آیت الله معرفت، علوم قرآنی، قم، مؤسسه فرهنگی التمهید، 1381ش.

[2] آیت الله معرفت، التمهید فی علوم القرآن ، قم، مؤسسة النشر الاسلامى‏ ، 1415ق، ج‏2، ص: 245

[3] همان، ص 246.

[4] همان.

[5] همان.

[6] همان.

[7] همان، ص 247.

[8] ابن شهر آشوب، المناقب، قم، مؤسسه انتشارات علامه ، 1379ق، ج : 2 ، ص  43.

تسلیت رحلت امام خمینی

امروز سالروز رحلت امام خمینی است. یک توضیح شاید همیشه لازم باشد که چرا به ایشان «امام» گفته شده است و مگر این نیست که عنوان امام، مخصوص امامان دوازده گانه است؟ در پاسخ باید عرض کنیم که معلوم نیست چه کسی این قاعده را ساخته است و به تشیع نسبت داده است که عنوان «امام» مخصوص ائمه اطهار است. این افراد معمولاً خودشان یک قاعده ای می سازند و بعد به خاطر رعایت نکردن این قاعده دیگران را محکوم می کنند! امام به معنای رهبر است. ائمه اطهار نیز از آنجا که رهبران حقیقی ما بعد از رحلت حضرت محمّد(ص) هستند امام خوانده می شوند. افراد دیگری نیز امام خطاب شده اند، همچون امام موسی صدر. حتی در بین اهل سنّت هم، رهبران و بزرگان دینی، امام خطاب می شوند، مثل امام بخاری و امام محمّد غزالی.


  امام خمینی در دوران حیات خود به راستی رهبر عموم مردم ایران بودند و اکثریت مردم پشت سر ایشان بودند، به همین خاطر، به راستی امام نامیدنشان، غیرمنطقی به نظر نمی رسد.


عکسهایی از تشییع جنازه امام:




تبریک ولادت امام محمّد تقی الجواد



برای خواندن آخرین بحثهای وبلاگ، روی بحثهای سمت راست وبلاگ کلیک کنید

<-----------------


دلایل عدم تحریف قرآن

 

 

 

از کجا می توانیم مطمئن باشیم که قرآن تحریف نشده است؟ در پاسخ به این مسئله دو بحث را طرح می کنیم:


الف)قرآن باید حداقل تا حدّی که به هدایتگری و حجّیت آن حفظ شود، از تحریف

مصون بماند.


ب)قرآن باید درست و سالم به دست ما رسیده باشد.


 

الف) حجّیت قرآن باید حفظ شود:


  بنا به دلایلی و از جمله موارد زیر، باید حجّیت قرآن، حفظ شود، لذا قرآن حداقل تا حدّی که حجّیت و هدایتگری آن آسیبی ندیده باشد، باید از تحریف مصون مانده باشد:


 

 برهان حکمت[1]


  خداوند آخرین کتاب آسمانى خود را به نام قرآن، براى هدایت بشر فرستاده است. خداوند دیگر نه کتابى مى‏فرستد و نه پیامبرى؛ بنابراین قرآن اولین و آخرین منبع هدایت بشر تلقى مى‏شود. تحریف چنین کتابى برابر با عدم حفظ خداوند، و مساوى با گمراهى بشر است و این با حمید و حکیم بودن خداوند سازگار نیست. بنابراین خداوند خود به مقتضاى حکیم بودنش این کتاب را حفظ  مى‏ کند.

 

حدیث ثقلین


  یکی از احادیث متوار[2] در نزد فریقین،شیعه و سنّی، حدیث ثقلین است و به علّت تواتر، باید بپذیریم که این حدیث به راستی از حضرت محمّد(ص) است. حضرت رسول(ص) این حدیث می فرمایند:


«إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ مَا إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی وَ إِنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّى یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ»


یعنی


«من دو چیز گرانبها را در میان شما به یادگار می گذارم که اگر به آنها تمسک کنید، هرگز گمراه نمی شود کتاب خدا و عترت و اهل بیتم و این دو هرگز از یکدیگر جدا نمی شوند تا اینکه در حوض کوثر بر من وارد شوند.»


  با توجه به این حدیث، کتاب الله، که همان قرآن است، باید تا روز قیامت، که با عترت رسول الله(ص) به ایشان می پیوندد، هدایتگر ما باشد. پس مسلّم است، که اگر در آن تحریفی صورت بگیرد که حجّیت آنرا از بین ببرد، دیگر نخواهد توانست ما را از گمراهی نجات بدهد. لذا، قرآن باید از تحریفی که حجّیت آنرا از بین ببرد، مصون بماند.



 

ب) قرآن باید درست و سالم به دست ما رسیده باشد:


  از سوی دیگر، طبق شواهد تاریخی، قرآن باید دقیق درست به ما رسیده باشد، زیرا کلمه به کلمه آن، دارای تواتر است:

 

 برهان تواتر


  تمام آیات و سوره‏هاى کنونى قرآن مجید، همانند قرآن گذشته، دست به دست و سینه به سینه به طور همگانى توسط مسلمانان نقل گردیده است. این تواتر منطقى، دلالت مى‏کند هیچ کلمه و آیه یا سوره‏اى، نه از قرآن کاسته شده و نه بر آن افزوده شده است. بنابراین قرآن کنونى با توجه بر واجد بودن صفت تواتر، از هرگونه تحریفى سالم است.


 

جمع بندی


  پس روشن شد که قرآن باید از تحریفی که حجّیت آنرا از بین ببرد مصون بماند و همچنین کلمه به کلمه دارای تواتر است و لذا عقلاً باید آنرا مصون از تحریف بدانیم.




[1] قرآن شناسى، ج 1، ص 216.

[2] حدیث متواتر، در اصطلاح «خبری است که سلسله راویان آن در هر طبقه به اندازه ای باشند که امکان توافق آنان برکذب به طور عادی محال باشد و خبر آنها موجب علم گردد.»(مقباس الهدایه، عبدالله مامقانی، ج1، ص 89 – 90؛ الرعایه فی علم الدرایه، شهید ثانی، ص 28) به زبان ساده، حدیثی است که سلسله راویان راستگوی بسیار، آنرا نقل می کنند، که آنقدر این سلسله راویان راستگوی مختلف، زیاد هستند، که جای شک در صحّت حدیث باقی نمی ماند.

مردم سه دسته اند: دانشمند، دانشجو و خاشاک روی آب




الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمّدٍ الْأَشْعَرِیّ عَنْ مُعَلّى بْنِ مُحَمّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیّ‏ٍ الْوَشّاءِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَائِذٍ عَنْ أَبِی خَدِیجَةَ سَالِمِ بْنِ مُکْرَمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللّهِ ع قَالَ النّاسُ ثَلَاثَةٌ عَالِمٌ وَ مُتَعَلّمٌ وَ غُثَاءٌ


ترجمه:


امام صادق علیه السلام فرمود: مردم سه دسته‏اند دانشمند و دانشجو و خاشاک روى آب (که هر لحظه آبش به جانبى برد مانند مردمى که چون تعمق دینى ندارند هر روز به کیشى گروند و دنبال صدایى برآیند).


اصول کافی، ج1، ص34(باب انواع مردم، حدیث2)

فضیلت نماز اوّل وقت از زبان آیت الله بهجت



بیایید از همین لحظه به نماز اوّل وقت مقیّد شویم.