تحقیق در دین

سلسله مباحث دفاعیاتی پیرامون نبوّت حضرت محمّد(ص)

تحقیق در دین

سلسله مباحث دفاعیاتی پیرامون نبوّت حضرت محمّد(ص)

منشأ وحی نبوی

 یکی از شبهات مخالفان اسلام این است که سعی می کنند بگویند قرآن و اسلام ریشه در تفکرات دیگران دارد. در زیر به مواردی از این دست می پردازیم:

نویسندۀ مسیحی:

  سرانجام اینکه برخی از منتقدین هیچ ماوراءالطبیعه ای در منشأ ایده های محمد نمیبینند. در واقع تمام نکات فراوانی که در قرآن وجود دارد، قبل از آن در منابع یهودی، مسیحی، بت پرستان و یا قبایل پیرامون محیط زندگی او وجود داشته است.(رجوع کنید فصل 3)

پاسخ:

  البته ما در همان فصل سوّم پاسخ تمام این یاوه ها را خواهیم داد، ولی در اینجا چند نکته را جهت تنویر اذهان مطرح میکنیم:

اوّلاً اینکه «برخی از منتقدین» هیچ منشأ ماوراءالطبیعه ای در ایده های حضرت محمّد(ص) نمیبینند، گذشته از اینکه چیزی را ثابت نمیکند، این مسئله بخاطر تعصبات خودشان است. آیا اینکه بعد از 1400 سال نتوانسته اند مثل قرآن بیاورند، نشانگر چیز ماوراءالطبیعه ای نیست؟ آیا اشارات علمی قرآن، نشانگر امر ماوراءالطبیعه ای نیست؟ حتی اینکه دین اسلام توانست از اقوام بدوی عرب و ترک، امپراتوریهای بزرگ و متمدن بسازد، چیز ماوراءالطبیعه ای نیست؟

ثانیاً این ادعا که «تمام نکات قرآن از منابع دیگران آمده است»، هم یک سخن متعصبانه و به دور از حقیقت است. آیا پیشگویی آیات ابتدایی سورۀ روم، از منابع یهودی و مسیحی و ...برداشته شده است؟ آیا معجزات درون قرآن از منابع یهودی و مسیحی و... برداشته شده است؟

ثالثاً قرنهاست که اسلامستیزان مسیحی، ادعا میکنند که حضرت محمّد(ص) سخنانش را از روی دست آنها کپی کرده است، ولی دریغ از یک سند معتبر. فقط به افسانه سازیهای مضحک میپردازند و به عنوان مثال میگویند که حضرت محمّد(ص) در سفری که به شام داشته است، پای درس کشیشان مینشسته است!! در پاسخ به این ادعا عرض میکنیم، که اوّلاً این ادعا، یک ادعای دروغین است و هیچ سندی نمیگوید که ایشان پای درس کشیشان مسیحی نشسته باشد، ثانیاً حضرت فقط دو بار سفر به شام داشتند که مرتبه اوّل از میانۀ راه بازگردانده شدند و مرتبۀ دوّم، هم برای تجارت رفتند، آیا در یک سفر تجاری میشد بار علمی 23 سال رسالت را گرفت؟ آیا پیشگوییهای قرآن و سایر معجزات نبوی هم از این کلاسها گرفته شد؟ ثالثاً با فرض واقعیت داشتن این ادعای باطل، ما میدانیم که تمامی انبیاء یهود، بعد از موسی، در دل فرهنگ یهودی و آموزشهای یهودیت بزرگ شدند، و حتی حضرت عیسی(ع) وقتی کودکی بیش نبود، در مجلس درس یهودیان نشسته بود(رجوع کنید به باب دوّم انجیل لوقا). اگر به خاطر حضور در بین پیروان یک دین، و نشستن در مجلس درسشان، پیامبری یک پیامبر خدشه دار شود، که باید پیامبری تمام انبیاء بعد از موسی را باطل اعلام کنند.

رابعاً این سخن مسیحیان، بیشتر بهانه گیری است. اگر اسلام به دین آنها شباهت داشته باشد، میگویند از روی دست آنها کپی کرده ایم، و اگر شباهت نداشته باشد، میگویند که اگر اینها از طرف خداست، چرا در کتاب مقّدس ما نیست! دفاع از یک دین باطل، مثل مسیحیت، باعث میشود پیروان بهانه گیر بشوند!

خامساً این مسیحیت است که باورهای مهم خود را از روی دست بت پرستان برداشته است. دکترین فدا(کفاره) و دکترین تثلیث، باوری است که در بین یهود نبود ولی در بین ادیان شرک بود، و مسیحیان در قرون ابتدایی مسیحیت آنرا از بت پرستان وام گرفتند، که در مباحث آتی به خوبی به این مباحث خواهیم پرداخت.

سادساً ما حتی در عهد جدید مسیحیان میبینیم داستانهای عهد عتیق یهودیان، برای حضرت عیسی(ع) به کار رفته است. در دوم پادشاهان4: 37-27، مادر یک کودک، برای درخواست شفا نزد الیشع میاید، درست مانند مرقس5: 43-22، که پدر یک کودک نزد عیسی میاید:

·         در هر دو داستان فردی تلاش مینماید پدر یا مادر را از زحمت دادن به الیشع و عیسی، دلسرد کند.

·         در هر دو داستان، برای مردم مشخص نیست که کودک مرده است، در حال مرگ است یا خفته است.

·         در هر دو داستان کودک در خانه ای است که در مسافتی تقریباً دور قرار دارد.

·         در هر دو داستان، خبری از خانه میاید و تأیید میکند که کودک مرده است.

·         در هر دو داستان، عیسی و الیشع، به راه خود به سوی خانه ادامه میدهند.

·         در هر دو داستان، پدر یا مادر، پیش از الیشع یا عیسی وارد خانه میشود، پس معجزه گر، موقع وارد شدن به خانه، او را حاضر میبینید.

·         در هر دو داستان الیشع و عیسی با بیرون راندن مردم از خانه، خواستار پوشیدگی قبل از معجزه اشان هستند.

حالا شما، مخاطبین عزیز، این جعل آشکار انجیل مرقس را بنگرید، و ببینید که آیا یک مسیحی، حاضر است بخاطر این جعل دست از ایمان به عهد جدید بردارد؟

نویسندۀ مسیحی:

  تفسیر مبتنی بر بینش دقیق «مونتگمری وات» با توجه به اینکه او به اصالت نبوّت محمد باور دارد کمک زیادی به درک این موارد مینماید: «اهالی مکه با مسیحیان تماسهای زیادی داشتند. آنها با کاروانهای تجارتی به شهرهای مسیحی نشین دمشق و غزه در امپراتوری بیزانس و حبشه و کشور نیمه مسیحی یمن سفر میکردند. تعداد کمی از مسیحیان در مکه ساکن بودند... و احتمال دارد که تعداد از مکیان با آنها بحث دینی داشته اند. علاوه بر آن با توجه به تفسیر آیه 103 از سوره نحل و آیه 4 از سوره فرقان، مکیان محمد را محکوم کردند که ایده های خود را از خارجیانی که در مکه اقامت داشته اند، گرفته است.»

  توضیحات روشنگرانه «مونتگمری وات» ذر این مورد خصوصاً با توجه به اینکه خود وی تجربه نبوتی محمد را اصیل میداند بسیار مفید است: « اهالی مکه با مسیحیان تماسهای زیادی داشتند. آنها با کاروانهای تجارتی به شهرهای مسیحی نشین دمشق و غزه در امپراتوری بیزانس و حبشه و کشور نیمه مسیحی یمن سفر میکردند. تعداد کمی از مسیحیان در مکه ساکن بودند... و احتمال دارد که تعداد از مکیان با آنها بحث دینی داشته اند.».

  به علاوه «وات» در تفسیر آیه 103 از سوره نحل و آیات 4 تا 6، از سوره فرقان که در آنها اهالی مکه، محمد را متهم میکنند که این عقاید را از بیگانگان مشخصی در شهر گرفته، چنین مینویسد:

  در بین مفسرین مسلمان، هیچگونه اتفاق نظری در مورد هویت شخص مذکور وجود ندارد.  اسامی زیادی ذکر شده اند که اکثراً بردگان مسیحی ساکن مکه بوده اند، ولی در این میان، حداقل به یک نفر یهودی اشاره شده است. همانطور که در آیه 4 سورۀ نحل اشاره شده است، احتمالاً بیش از یک نفر دخیل بوده است. نکته قابل توجه این است که قرآن کسب اطلاعات به طریق توسّط شخص محمّد را انکار نمیکند ولی چیزی که روی آن اصرار میورزد این است که هر نوع اطلاعاتی که وی به دست میاورد نمیتوانست جزو قرآن باشد، زیرا فرد خارجی مقیم مکه قادر نبود ایده های خود را به زبان عربی فصیح  بیان کند. از ظاهر امر چنین بر میاید که محمد با کسانی که نسبت به متوسط اهالی مکه، شناخت بیشتری در مورد کتاب مقدّس داشتند صحبت میکرد... اطلاعاتی که وی بدین صورت به دست میاورد، دانشی اکتسابی بود، در حالی که معنی و تفسیر دقیق آن حقایق، از طریق روند معمول وحی به او آشکار میشد.( W. Montgomery Watt, Muhammad’s mecca (Edinburgh:Edinburgh University Press, 1988), 44-45.)

    حتی متفکر برجسته ای چون هیکل ناخودآگاه انگشت بر یکی از منابع احتمالی وحی محمد نهاده و مینویسد: «قوه تخیل عرب ذاتاً بسیار قوی است. وی با نوع زندگی خود در زیر گنبد آسمان، جنب و جوش دائمی در جستجوی چراگاه یا سودای معاش، حالت اجبار به افراطگرایی، مبالغه و حتی دروغگویی که لازمۀ تجارت است، فرصت مناسبی میابد تا تخیلات خود را بپروراند و همواره چه برای خوبی و بدی، و چه برای جنگ یا صلح، آنرا پرورش دهد.»(Haykal, 319)

  سرانجام ضروری است، به واقعه ای اشاره کنیم که در احادیث اسلامی ذکر شده و میتواند در روشن شدن این بحث بسیار مفید واقع شود. یکی از کاتبان محمد در مدینه، عبدالله بن ابی اساره نام داشت. علی دشتی در کتاب «23 سال» این حدیث را به او نسبت میدهد:

  او، چندین بار با رضایت پیغمبر، کلمات پایانی برخی آیات را تغییر داد. برای مثال وقتی پیامبر گفت: «و خدا عزیز و حکیم است»، عبدالله پیشنهاد کرد که بهتر است نوشته شود «علیم و حکیم» و پیغمبر در جواب او گفت ایرادی ندارد و مخالفتی با نظر او ننمود. عبدالله با مشاهده این تغییرات مداوم، با این استدلال که وحی الهی را نمیتوان به القای کاتبی چون من تغییر داد، از اسلام برگشت و سپس به مکه رفت و به قریشیان پیوست.( Ali Dashti, Twenty Three Years (London: George Allen & Unwin,1985), 98.)

  واقعیت پذیرفته شدۀ دیگری در احادیث اهل سنت وجود دارد مبنی بر اینکه چندین آیه از قرآن، به پیشنهاد عمر بن خطاب، یار وفادار محمد مورد جرح و تعدیل قرار گرفت(Dashti, Ibid., 111)

پاسخ:

  به راستی که مسیحیت، با این حملات ناجوانمردانه به اسلام، تنها بطلان خودش را ثابت میکند.

اوّلاً به فرض اینکه مونتگمری وات، اصالت نبوت حضرت محمّد(ص) را قبول داشته باشد، اینکه او چنین احتمالاتی را بدهد، ابداً چیزی را ثابت نمیکند. خب شاهدان یهوه نیز کتاب مقدّس و مسیح بودن حضرت عیسی(ع) و فیض روح القدس را قبول دارند، و تنها فرقشان با مسیحیان دیگر این است که مسیح را خدا نمیدانند. آیا مسیحیان حاضرند بخاطر اینکه این گروه از پیروان مسیح، میگویند مسیح خدا نیست، بپذیرند که مسیح خدا نیست؟ به راستی چرا مسیحیان یپش از اظهار نظر، کمی فکر نمیکنند؟!

ثانیاً مونتگمری وات، هم مثل برخی مسیحیان میانه روی دیگر، معتقد به نوعی مکاشفه برای حضرت محمّد(ص) است و نه پیامبری حقیقی. پس بدون شک نمیشود نظر او را با نظر حقیقی اسلام یکی دانست.

ثالثاً قرآن در آیاتی که در بالا ذکر شده است، فقط به تهمتهای مشرکان قریش اشاره میکند و مفسرین هم اشاره میکنند که آن خارجی که مشرکین میگفتند فلان فرد بود یا فلان شخص بود، که آنها ادعا میکردند او قرآن را به حضرت محمّد(ص) آموزش میداد. این ادعای مشرکین است و هیچ سندی در پس آن نیست. چنانکه قرآن میفرماید اگر این کتاب از نزد فردی غیر از خدا بود دچار اختلافات زیاد میشد(نساء:82)، مگر میشد که یک انسان 23 سال، نظراتی را به اسم خدا مطرح کند، و در این مدّت هیچ تغییری در نگرشش ایجاد نشود؟ هر انسانی خودش واقف است که نظراتش با نظرات چند سال قبل خودش فرق دارد. همچنین، معجزات قرآن، پیشگویی سورۀ روم و... چیزهایی نیستند که یک انسان بتواند به حضرت محمّد(ص) آموزش بدهد.

رابغاً در مورد سخن هیکل، ایشان در اینجا در مورد احتمالات داده شده بحث میکند و خب بعد از ارائۀ احتمالات، ما محال بودن احتمال مورد نظر را نشان میدهیم. البته اگر این نظر هیکل بود، که هیکل دیگر مسلمان نبود، از این گذشته نظر یک نفر، نمیتواند با نظر اصیل اسلام یکی باشد. ولی به هر حال معجزات حضرت محمّد(ص) نشان میدهد که این احتمالات باطل است.

خامساً در مورد کتاب 23 سال و نوشتجات علی دشتی، هر کس این کتاب را بخواند میداند که علی دشتی، کتابی پر از دروغ و بدون سند نوشته است. سخنان علی دشتی، فاقد سندیت است و ارزش اعتماد ندارد.

سادساً حدیثی که از اهل سنت مطرح مینماید را نیز از همین علی دشتی نقل کرده است، که مثل مطلب قبلی که از او نقل کرده است، فاقد هرگونه سندیت میباشد و بیشتر به یک جک شباهت دارد. بعد این نویسندۀ مسیحی، این حدیث جعلی را «یک واقعیت پذیرفته شده» میخواند! البته گویا این واقعیت فقط برای مخالفین اسلام پذیرفته شده است! خدایا تو را شاکریم که مثل این افراد نیستیم.

سابعاً فرمایشات جناب نویسندۀ مسیحی که هر چیزی به نفع نگرش باطل خودش باشد را، "تفسیر مبنی بر بینش دقیق"، "توضیحات روشنگرانه" و "واقعیت پذیرفته شده" میخواند، نشانگر تعصب کور این نویسنده است. اگر اینطور است، بنده هم نگرش منتقدین غربی را که مسیحیت را دینی که زائیدۀ ادیان شرک باستان است، حقیقت محض میدانم.

ثامناً لازمۀ هدایتگری خدا این است که اگر فرد دروغگویی ادعای پیامبری کرد، او را رسوا کند یا اقلاً نگذارد که او در کارش موفق باشد. مثلاً در تاریخ مسیحیت، میبینیم که جناب پولس، که ادعای پیامبری کرد، توسّط رومیان کشته شد. ولی دیدیم که حضرت محمّد(ص) نه تنها موفق شدند، بلکه دینشان بسیار فراگیر شد، و تا اواخر قرن هفدهم میلادی، مسلمانان ابرقدرتهای جهان بودند.

تاسعاً قرآن 1400 سال پیش پاسخ کسانی که در حقانیت این کلام الهی شک دارند را داده است: اگر کوچکترین شکی در الهی بودن قرآن دارید، فقط یک سوره مثل قرآن بیاورید. اگر قرآن از سوی غیر خدا بود، لازمۀ هدایتگری و لطف خدا بود که با فرو فرستادن چیزی بهتر یا حداقل مثل قرآن، حضرت محمّد(ص) را رسوا کند. میبنییم که هنوز هم که هنوز است، سوره ای مثل قرآن نیامده است.

نکتۀ آخر: یادآور میشوم، که تمام ادعاهای نویسندۀ مسیحی، گذشته از پاسخهایی که ما ارائه دادیم، از این جهت غیر قابل پذیرش است، که فقط از روی احتمالات و گمانه زنی، میخواهد حقانیت ادعای نبوت حضرت محمّد(ص) را انکار کند، حال آنکه برای انکار یک چیز، ما نیاز به دلیل قاطع داریم و نه احتمال و خیالات!