تحقیق در دین

سلسله مباحث دفاعیاتی پیرامون نبوّت حضرت محمّد(ص)

تحقیق در دین

سلسله مباحث دفاعیاتی پیرامون نبوّت حضرت محمّد(ص)

خشونت در کتاب مقدّس مسیحیان و یهودیان

  مسیحیان خیلی اسلام و پیامبر آن را به خشونت محکوم میکنند، ولی این در حالی است که کتاب مقدّس خودشان، خشونتها و فرمانهایی منسوب به خدا دیده می شوند که مانند آنها در قرآن یافتنی نیستند:



طبق کتاب مقدّس، بنی اسرائیل به زمین کنعان می رسند و در آنجا مردمان دیگری زندگی می کنند، حالا خدا که می خواهد بنی اسرائیل را در آنجا ساکن کند، به موسی چنین دستور می دهد:


«امّا از شهرهای این امّتهایی که یهوه، خدایت، تو را به مالکیت می دهد، هیچ ذی نفس را زنده میگذار، بلکه ایشان را، یعنی حتیان، فزیان، کنعانیان و اموریان را بالکل هلاک ساز»(تثنیه، باب 20، آیه 16,17)


در پی این دستور، حضرت موسی وارد سرزمین باشان می شوند، و بنا به گفته خود ایشان به نقل از کتاب مقدّس «در آن وقت همه شهرهایش را گرفتیم و شهری نماند که از ایشان نگرفتیم، یعنی شصت شهر و تمامی مرز و بوم ارجوب که مملکت عوج در باشان بود. جمیع این شهرهای حصاردار با دیوارهای بلند و دروازه ها و پشت بندها بود، سوای قرای بی حصار بسیار کثیر، و آنها را بالکل هلاک کردیم... هر شهر را مردان و زنان و اطفان هلاک ساختیم.»(تثنیه، باب 3، آیات 3 تا 7)



باز در مورد عمالقه(عمالیق) نیز می گوید:


«بر ایشان شفقت مفرما، بلکه مرد و زن و طفل و شیرخواره و گاو و گوسفند و شتر و الاغ را بکش.»(اول سموئیل، باب 15، آیه 3)



و امثال این نسل کشی ها در کتاب مقدّس بسیارند، در حالی که در قرآن هیچ آیه ای که دستور به نسل کشی، یا کشتار زنان و کودکان، حتی کشتار مردان باشد، یافت نمی گردد.



توجیهی که مسیحیان می آورند این است که خود حضرت مسیح این دستورات را نداده است! ولی این حرف باطل است زیرا طبق اعتقاد خودشان مسیح همان یهوه است، و در بالا دیدیم که دستور یهوه چگونه بوده است. از این گذشته وقتی پیامبران پیشین چنین کشتارهایی می کنند، اگر پیامبر دیگری چون حضرت محمّد(ص) دست به جنگهایی با خشونت بسیار ناچیز بزنند، نباید محکوم به خشن بودن بشوند.





جنگ و جهاد در قرآن

  قرآن، از مسلمانان میخواهد که با کسانی بجنگند که با آنها میجنگند، و تجاوز نکنند(بقره:190). قرآن در بیشتر جاهایی که از دستور به جهاد میدهد، از فعل امر «قاتلوا» استفاده می کند که از دیدگاه مفسّرین، به معنای جنگ با دشمنی است که به ما هجوم آورده است، زیرا اگر قرآن میخواست دستور به جهاد ابتدایی بدهد، باید در این آیات از فعل امر «اقتلوا» استفاده می فرمود.



  قرآن، تنها یک جا از فعل امر «اقتلوا»، استفاده فرموده است، و دستور به جهاد ابتدایی داده است، و آنهم در سورۀ توبه و مربوط به زمانی است که کفّار پیمان شکنی کردند و پیمان صلح را زیر پا نهادند، لذا قرآن دستور به جنگ کافرانی می دهد که پیمان شکسته اند و در عین حال دستور می دهد که با کافرانی که پیمانشان را نشکستند، تا پایان دورۀ پیمانشان، کاری نداشته باشند.(آیات ابتدایی سورۀ توبه را بخوانید)



  این روش اساسی قرآن را می توان در عملکرد پیامبر نیز دید، حضرت محمّد(ص) نیز، تنها با کسانی می جنگیدند که یا به اسلام حمله کرده بودند یا دسیسه و توطئه چیده بودند یا جفایی کرده بودند که لازمه اش جنگ بود.



  هر چند در اسلام جهاد ابتدایی با نظر معصوم نیز می تواند وجود داشته باشد، ولی حقیقت امر این است که حضرت محمّد(ص) هرگز بی دلیل با کسی نجنگیدند و همیشه این دشمن بود که کاری می کرد که راهی جز جنگ باقی نمی ماند.

خدیجه

  وقتی به مخالفین اسلام می گوییم که اینکه پیامبر با زنی بزرگتر از خود چون خدیجه ازدواج فرمودند، و بیست و پنج سال را در کنار همین یک زن بودند، می گویند که پیامبر بخاطر پول خدیجه زن دیگری نگرفته است!



در پاسخ به این افراد می گوییم:



اولاً یک انسان شهوتران نمی تواند بخاطر پول، بیست و پنج سال شهوت خودش را کنترل کند. بلأخره تکلیف خودتان را با خودتان مشخص کنید، پیامبر ما را پول دوست میدانید یا شهوتران؟!



ثانیاً این ادعای شما، فقط یک ادعاست، و هیچ اثباتی در پس آن نیست، شما چگونه ثابت می کنید که پیامبر به دنبال پول خدیجه بوده است؟



ثالثاً زندگی پیامبر نشان می دهد که ایشان به دنبال پول نبودند. اگر ایشان دنبال پول بودند، وقتی سران قریش به ایشان گفتند اگر پول میخواهی به تو میدهیم، و اگر ریاست میخواهی به تو میدهیم، نمیفرمودند که اگر ماه و خورشید را در دستانشان قرار دهند، از راه خود دست برنمی دارند.

ریحانه

  یکی دیگر از مواردی که اسلامستیزان پیرامون ازدواجهای پیامبر مطرح می کنند، ازدواج ایشان با زنی به نام ریحانه است. ریحانه از زنانی بود که در غزوۀ بنی قریظه اسیر شد و از آنجا که اسیر در آن زمان برده می شد، او نیز کنیز شد، و جزء کنیزان پیامبر قرار گرفت. اسلامستیزان در مورد او می گویند: «او شب روز قتل همسرش به حرمسرای محمّد رفت و دق مرگ شد»!!


  برای نشان دادن دروغ بودن این سخن بی سند که مستشرقین مطرح می کنند کافی است که متن یکی از کهنترین سندهای تاریخی، طبقات ابن سعد، جلد هشتم، صفحه 132 و 133 را بخوانیم:


«رسول خدا(ص) ریحانه دختر زید بن عمرو بن حنافة را آزاد فرمود. او را همسری بود که ریحانه را گرامی می داشت و به او محبت می ورزید، ریحانه که زیبا بود می گفت: "پس از او شوهر نخواهم کرد" خود ریحانه می گوید: "...چون رسول خدا از غنایم حق برگزیدن چیزی را داشتند دستور دادند از میان اسیران مرا کنار نهادند و خداوند برای من ارادۀ خیر فرمود و پیامبر مرا به خانۀ ام منذر دختر قیس فرستاد، چند روزی آنجا بودم... آن حضرت نزد من آمدند و من از ایشان سخت آزرم کردم، مرا فراخواندند و برابر خود نشاندند و فرمودند اگر خدا و رسولش را برگزینی رسول خدا تو را برای خود بر می گزیند گفتم آری که خدا و رسولش را بر می گزینم، همینکه مسلمان شدم مرا آزاد کرد و به همسری خویش برگزید"... ریحانه تا بازگشت پیامبر از حجة الوداع در محضر ایشان بود و در آن هنگام درگذشت... ازدواج ایشان در محرم سال ششم هجرت بود...»


  پس اوّلاً ریحانه از اینکه سهم پیامبر شده است، دق مرگ نشده است بلکه آنرا برای خود "خیر" دانسته است و البته از سال ششم هجرت تا سال آخر حیات پیامبر هم زنده بوده است و ثانیاً او در شب روزی که همسرش کشته شد به عقد پیامبر در نیامد، بلکه تا زمان اوّلین برخوردش با پیامبر چند روزی را در خانۀ ام منذر ماند و نظر به اینکه ماجرای بنی قریظه طبق تمام تواریخ در سال پنجم هجری رخ داد، و ازدواج در ابتدای سال ششم بود، به احتمال زیاد ایام عده نیز حفظ شده است. ضمن اینکه به گزارش مغازی واقدی، صفحه 394، او در خانۀ ام منذر ماند تا یک حیض از او گذشت  و این نشان می دهد که بین اسیر شدن او تا زمانی که به عقد پیامبر در آمد زمان زیادی وجود داشته است.


  حتی از این بالاتر ابن سعد، در طبقات، جلد هشتم، صفحه 133 می گوید:

«...ریحانه نسبت به رفتار پیامبر با همسرانش سخت رشک می برد، پیامبر او را طلاق داد و این کار بر او بسیار دشوار آمد و بدون اینکه از جای خود برود، بسیار می گریست، رسول خدا در همان حال پیش او رفت و به او رجوع فرمود...»


  اینجا آشکار می گردد که ریحانه نه تنها از ازدواج با پیامبر رنجیده نبوده است، بلکه وقتی بخاطر سوءرفتارش توسّط پیامبر طلاق داده می شود(که این باید از دیدگاه اسلامستیزان آزاد شدن او از دست پیامبر باشد!) به گریه می افتد، و این نشان می دهد که او به پیامبر میل فراوان داشته است و ازدواجش با پیامبر با تمایل خود او بوده است.



  همچنین تواریخ بیان می کنند که پیامبر وقتی ریحانه کنیز ایشان شد، از ایشان خواستند مسلمان شود تا او را آزاد گردانیده، به عقد خویش در آورند(طبقات ابن سعد، ج8، ص133؛ سیره ابن هشام، ص382) و این امر نشان می دهد که پیامبر از سر شهوت به او نمی نگریستند که اگر چنین بود وقتی او کنیز ملکی حضرت محمّد(ص) امکان نزدیکی با او وجود داشت.



  لازم به ذکر است که اسناد بر سر اینکه او به عقد پیامبر در آمد یا فقط کنیز ملکی بود، اختلاف دارند، ولی همه قبول دارند که پیامبر به ریحانه پیشنهاد دادند که آزاد شود و به ازدواج ایشان  در بیاید، ولی اسنادی که می گویند او کنیز ملکی باقی ماند، می گویند که او از پیامبر خواست که همچنان کنیز پیامبر باقی بماند و گفت: «ای رسول خدا برای من و شما راحتتر است که در ملک شما باشم.»(مغازی واقدی، ص394) پس اینجا می بینیم که او خودش نخواسته است که آزاد شود و خواسته کنیز پیامبر باقی بماند، در حالی که پیامبر امکان آزاد شدن را برای او باقی گذاشته است.

  با این حساب از دو حال خارج نیست: یا باید بگوییم که ریحانه از اینکه کنیز باشد راضی بوده است که خب جای اعتراضی برای مخالفین اسلام نیست، و یا باید بگوییم از کنیز بودن ناراضی بوده است که لذا باید روایاتی که مربوط به ازدواج او با پیامبر و عشق او به آن حضرت را نشان می دهد، را بپذیریم.


عایشه

  یکی از شبهاتی که در مورد حضرت محمّد(ص) ساخته شده است، بحث در مورد ازدواج پیامبر با عایشه است. اسلامستیزان می گویند حضرت محمّد(ص) در شرایطی با عایشه ازدواج و نزدیکی کرده است که عایشه خردسال بوده است و نتیجه می گیرند که پیامبر اسلام(ص) دچار بیماری پادوفیلیا(میل جنسی به کودکان) بودند.



در پاسخ به این شبهه به این نکات توجه کنید:



اوّلاً پیش از ارائۀ هر سندی، آشکار است که اگر پیامبر دچار میل جنسی به کودکان بودند، بعد از عایشه، که احتمالاً سومین زن ایشان بود، با زنان بیوه و سالمند ازدواج نمی کردند و به سراغ دختران کم سن و سال می رفتند، ولی پس از عایشه، ایشان فقط با زنان سالمند و بیوه ازدواج کردند.


ثانیاً تاریخ در مورد سن عایشه در زمان ازدواج عدد دقیقی را نمی دهد، برخی از گزارشهای متأخر مثل طبری داستانهای مختلفی را نقل می کنند، مبنی بر اینکه عایشه در زمان عقد پنج، شش یا هفت ساله بوده است، ولی اسناد قدیمی تر اطلاعات دیگری به ما می دهند، طبق گزارش سیرۀ ابن هشام، عایشه در زمان عقد 9 ساله بوده است که در نتیجه در زمان عروسی که پنج سال بعد بوده است یک دختری 14 ساله بوده است، که بدون شک دختری خردسال به حساب نمی آمده است و به احتمال زیاد به بلوغ نیز رسیده بوده است. از سوی دیگر سیرۀ ابن هشام از ابن اسحاق به عنوان کهنترین سیره نویس اسلامی، نقل می کند که عایشه جزء کسانی است که در سال سوم بعثت مسلمان شدند، نظر به اینکه طبق تمام تواریخ، عایشه در سال دهم به عقد پیامبر در آمد و در سال دوم هجری با پیامبر عروسی کرد، او 12 سال بعد از مسلمان شدنش با پیامبر عروسی کرده است، پس چگونه می توانسته در زمان عروسی خردسال باشد؟ جالب اینجاست که خردسال بودن عایشه در اسناد قدیمی تر رد می شود.


ثالثاً اکثر گزارشهایی که خردسال بودن عایشه را در زمان عقد، نشان می دهند، از خود عایشه نقل شده اند و می دانیم که زنان سعی می کنند سن خود را کم نشان بدهند، و از این گذشته عایشه بسیار شیفتۀ باکرگی خود در ازدواج با پیامبر بوده است و در صحیح بخاری در باب ازدواج با دوشیزگان می بینیم که او با پرسشهایی از پیامبر دوشیزگی خویش را به رخ می کشد.


رابعاً گیریم که عایشه در سن خردسالی به ازدواج پیامبر در آمده باشد، که البته می دانیم برای این امر سند کافی نداریم و اسناد تناقض دارند و اسناد قدیمیتر که معتبرتر هستند خلاف این را می گویند؛ طبق احکام اسلام، حضرت محمّد(ص) می توانستند یک دختر خردسال را به عقد خویش در آورند ولی نمی توانستند تا زمانی که به بلوغ برسد با او نزدیکی کنند(وسائل الشیعة، مقدمات نکاح، باب45)، ضمن اینکه تواریخ از عقد و عروسی صحبت می کنند ولی نمی گویند که نزدیکی در چه زمانی انجام شد.


با توجه به تفصیلات فوق، باطل بودن شبهه آشکار می گردد.


صفیه

  یکی از شبهاتی که اسلامستیزان بر علیه پیامبر بزرگوار اسلام، حضرت محمّد(ص) به کار میگیرند، بحث در مورد ام المؤمنین صفیه است. صفیه دختر یکی از سران توطئه چین یهود بود که برای نابودی اسلام کفار را به جنگ احزاب تشویق کردند و خود نیز سعی کردند از پشت سر در حین جنگ به مسلمین ضربه بزنند. به همین خاطر پیامبر پس از جنگ احزاب با دو گروه از آنها جنگید و صفیه پس از پیروزی مسلمین، به اسارت در آمد. اسلامستیزان ادعا میکنند پیامبر اسلام در همان روزی که شوهر و پدر صفیه کشته شده بودند و صفیه عزادار پدر و شوهر بود با او عروسی و زفاف کرد!(البته معلوم نیست از روی کدام اسناد به این نتیجه رسیده اند که او عزادار بود، تا جایی که اسناد تاریخی نشان میدهد او با زن دیگری از سر نعش خویشان گذشت و آن زن صورت خود را خراشید ولی صفیه عکس العملی از خود نشان نداد و در مورد شوهرش هم وقتی او را نزد پیامبر آوردند، پیامبر دید که اثر سیلی شوهر بر صورت او باقی است. البته جالب این است که پدر صفیه مدتها پیش کشته شده بود، و بعید بود صفیه همچنان در عزای او باشد! لازم به ذکر است که برخی از روایات مربوط به سرسختی یهودیان در عدم پذیرش اسلام بعد از شناخت حقانیتش، از خود صفیه نقل شده است و او توضیح می دهد که پدرش پیامبر را شناخت ولی ایمان نیاورد.) اسلامستیزان همچنین معتقدند که صفیه از سر اجبار به ازدواج با پیامبر تن در داده است که البته در این مورد هم هیچ سندی را رو نمیکنند!


 در زیر صحت این ادعا که پیامبر در همان شبی که پدر و شوهر صفیه کشته شده بودند با او زفاف کرده و اینکه آیا در عروسی اجباری بوده است را بررسی میکنیم.



در طبقات ابن سعد، ج 8، ص 129، المستدرک على الصحیحین، ج 4، ص 28؛ سیر اعلام النبلاء، ج 2، ص 231 و 232 با صراحت مسلمان شدن صفیه را ذکر کرده‌اند. همچنین در کتاب «الصحیح من سیرة النبی الأعظم» روایت مسلمان شدن صفیه را نقل کرده است.الصحیح من سیرة النبی الأعظم، ج 18، ص 83.) در منابع متعددی از جمله: تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 56 (واقعه خیبر)؛ الطبقات الکبرى، ج 8، ص 129؛ سیر اعلام النبلاء، ج 2، ص 231 ـ 232 و اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج 5، ص 490، آمده که پیامبر «اعتقها و تزوجها» او را آزاد کرد و سپس با وی ازدواج نمود، که عبارت در برخی منابع، با یکدیگر اختلاف مختصری دارند ولی در تمام آنها، آزاد شدن صفیه توسط حضرت و ازدواج با وی آمده است.(در صحیح مسلم، ج 4، ص 146 نیز این موضوع ذکر شده است.) پس ازدواج پیامبر با صفیه بعد از آزاد شدنش به دست پیامبر بوده است و صفیه مجبور به این کار نشده است، زیرا اوّلاً اگر قرار به اجبار بود آزادش نمی کردند و او به عنوان کنیزی که فقط یک مولا داشت، طبق احکام اسلام برای پیامبر مثل همسر بود و می شد با او نزدیکی کرد و ثانیاً برای ازدواج طبق احکام اسلام رضایت زن و مرد، هر دو شرط است و اگر صفیه مجبور می بود، عقد باطل بود. البته دقّت کنید که ادعای اجباری بودن ازدواج از سوی مخالفین صرفاً یک ادعاست که هیچ سندی ندارد.


 در مورد اینکه ادعا میشود که پیامبر در همان شبی که پدر و شوهر صفیه کشته شدند، با صفیه عروسی و زفاف فرمود، میگوییم که طبق اسناد تاریخی پیامبر بعد از کشته شدن شوهر صفیه در جنگ خیبر و مسلمان شدن صفیه و تمام شدن عدّه وی با او ازدواج کرد، این موضوع در منابعی چون صحیح مسلم، ج 4، ص 147؛ سنن ابی داود، ج 2، ص 31؛ إمتاع الاسماع، مقریزی، ج 10 ص 218؛ جوامع السیره، ص 212، به نقل از تاریخ پیامبر اسلام، دکتر آیتی، ص 505 آمده است، خب بدون شک وقتی صفیه عده را نگهداشته است، مدتها بعد از مرگ شوهر و پدر با پیامبر عروسی و زفاف داشته است.


بحث دیگری که گاهی مخالفین اسلام مطرح می کنند این است که می گویند حضرت محمّد(ص) برای اینکه به صفیه دست پیدا کند، شوهر او، کنانه، را کشت!! در پاسخ عرض می کنیم: طبق احکام اسلام اسارت برای یک زن مثل حکم طلاق بود، به این معنا که اگر زن شوهرداری اسیر می شد، مثل صفیه، مثل این بود که طلاق داده شده است و کنانه بعد از اسارت شوهر او محسوب نمی شد تا مانعی برای ازدواج وی با پیامبر باشد. صفیه پیش از اعدام شوهرش، اسیر شده بود.

  ضمن اینکه علّت اعدام کنانه چیز دیگری بود، کنانه چنان که تواریخ ذکر کرده اند بخاطر قتل عمدی محمود بن مسلمه، به دست برادر محمود، قصاص شد، وی این قتل را بعد از اتمام جنگ انجام داده بود و لذا این قتل قابل پیگرد بود، زیرا در زمان جنگ انجام نشده بود. اسناد زیادی به این امر اشاره می کنند و از جملۀ آنها السیره النبویه، ابن هشام، ج 3، ص 366؛ ترجمه سیره ابن اسحاق، ج 2، ص 831 است.

زینب بنت جحش

شبهه: آیا اینکه در مورد ازدواج پیامبر با زینب گفته می شود: «پیامبر روزی زینب را دید و گفت تبارک الله و احسن الخالقین! زینب قضیه را به شوهرش زید گفت و زید او را طلاق داد و پیامبر با او عقد کرد» درست است؟ در ضمن چرا پیامبر با زن پسرخوانده خود ازدواج کردند؟


 

پاسخ:


  اینکه پیامبر با دیدن زینب چنین گفت و زید زنش را طلاق داد تا به عقد پیامبر در آید هر چند در برخی اسناد آمده است ولی هم با سایر اسناد در تضاد است و هم با عقل جور در نمی آید و در ضمن داستان هم طور دیگری نقل شده است و اصلا اینطور نیست!



طبقات الکبری واقدی این داستان را به این شکل نقل می کند که حضرت وقتی زینب بدون حجاب مقابل او حاضر شد به او پشت کرد و فرمود:«پروردگار بزرگ منزه است، دگرگون و تصرف کننده دلها منزه است» و رفت. زید وقتی ماجرا را شنید پیش پیامبر آمد و گفت اگر از او خوشتان آمده طلاق بدهم تا با او ازدواج کنید! ولی پیامبر فرمود:«همسرت را پسندیده نگهدار» ولی زید دیگر با زن خود نیامیخت و علیرغم چند بار فرمان پیامبر به ایشان که فرمودند «همسرت را پسندیده نگهدار» زنش را طلاق داد و تنها پس از آن بود که پیامبر با او ازدواج کردند.(طبقات ابن سعد واقدی، ج8، ص104و103) پس داستان طبق روایاتی که اینطور می گویند هم آنگونه نیست که در این شبهه ادعا می شود.


اما این داستان با روایات دیگری در تضاد است و روایات دیگری این داستان را رد می کنند و علت طلاق را تحقیرهای زینب که دختری اشرافی بود در حق زید که غلامی آزاد شده بود بیان می کنند.( موسوعة التاریخ الاسلامی ، ج2 ص546؛ بحارالانوار ج22 ص218؛ تفسیر قمی ج2 ص194) حتی خود ابن سعد که داستان فوق را نقل کرده است از دو راوی دیگر بدون اشاره به داستان فوق به  شکایت  زید از زینب نزد پیامبر که منجر به جدایی پس از توصیه پیامبر که فرمود «همسرت را پسندیده نگهدار» می شود میکند.(طبقات ابن سعد، ج8، ص106و105) همچنین بر اساس اسناد تاریخی زید بارها زن گرفته طلاق داده است و پیش از زینب نیز با ام ایمن ازدواج کرده طلاقش داده بود. پس از طلاق زینب با ام کلثوم دختر عقبه ازدواج کرد، در ادامه، ام کلثوم را طلاق داده و دره دختر ابولهب را گرفت، اندکی بعد طلاقش داد و هند دختر عوام، گرفت. (الاستیعاب، ابن عبدالبر، تحقیق علی محمد البجاوی، بیروت: دارالجیل، 1412 قمری، ج2، ص546؛ الاصابه، ابن حجر عسقلانی، تحقیق عادل احمد عبدالموجود و علی محمد معوض، بیروت: دارالکتب العلمیه ، 1415 قمری، ج2، ص496) بنابراین زید پنج همسر داشته که بیشتر آنها را طلاق داده است. این نشانگر خوی ناسازگاریش با زنان است. پس علت این طلاق بر اساس اسناد تاریخی بخاطر ناسازگاری زید با زنان و تحقیرهای زینب در حق اوست.


  از سوی دیگر داستان نقل شده در این شبهه که پیامبر زینب را دید و شگفتزده شد با عقل سلیم در تضاد است زیرا تا زمان ازدواج پیامبر با زینب حکم حجاب صادر نشده بود(طبقات ابن سعد، ج8، ص108و107) و زینب دختر عمه پیامبر بود و آن حضرت او را دیده بود، پس اگر قرار بود از زیبایی او شگفتزده شود به جای اینکه او را برای پسرخوانده اش زید خواستگاری کند، برای خودش خواستگاری می کرد. ولی آن حضرت او را به عقد زید در آورد و تنها بعد از طلاق داده شدنش او را به عقد در آورد. همچنین زینب دختری کم سن و جوان نبود که اینقدر فریبنده باشد، بر اساس اسناد تاریخی سن او در سال پنجم هجری، پنجاه سال بوده است(زوجات النبی، ص24) البته برخی نیز سن او را در زمان ازدواج سی و سه یا سی و پنج دانسته اند(عیون الاثر، ج2، ص387؛ سبل الهدی و الرشاد، ج11، ص 201و203. الاعلام، ج3، ص 66.) و در هر حال او آنقدر جوان نبوده است که اینقدر برای پیامبر جذاب باشد. از سوی دیگر به دور از غیرت عرب است که وقتی ببیند کسی از زیبایی زنش شگفتزده شده است، او را طلاق دهد و به عقد آن فرد در آورد.

  اما اینکه پرسیده می شود که چرا پیامبر با زن پسرخوانده ازدواج کرده است؟، در اسلام فقط ازدواج با محارم، حرام است ولی زن پسرخوانده نامحرم است و ازدواج با او ایرادی ندارد و هر مسلمان دیگری هم می تواند چنین ازدواجی بکند.


ماریه قبطی

شبهه: آیا اینکه می گویند «حضرت محمّد(ص) با ماریه قبطی که کنیز یکی از زنانش بود نزدیکی کرد و آن از دست حضرت محمّد(ص) ناراحت شد و حضرت محمّد(ص) برای به دست آوردن دل او گفت این زن بر من حرام است، ولی بعداً طاقت نیاورد و آیات ابتدای سوره تحریم را سرود» درست است؟


 

پاسخ:

 اولین ایراد این شبهه ادعای این است که حضرت محمّد(ص) قرآن را سروده است و حال آنکه ما ثابت کردیم که قرآن وحی الهی بر حضرت محمّد(ص) است، پس اینکه گفته شود حضرت محمّد(ص) آنرا سروده است، حرفی بی اساس است.




 دومین نکته این است که ماریه قبطی کنیز زن پیامبر(ص) نبود، بلکه کنیزی بود که پادشاه اسکندریه برای آن حضرت(ص) فرستاده بود(سیره ابن هشام، ص5). پس کنیز حضرت محمّد(ص) بوده است و نه کنیز زن ایشان.




 سومین نکته این است که نظر به اینکه تواریخ او را جزء زنان پیامبر برشمرده اند(تاریخ یعقوبی، ج1، ص453) اساس این شبهه باطل است و مشخص است که این کنیز را پیامبر به عقد خود در آورده اند.




  در آخر هم در مورد شأن نزول آیات ابتدایی سورۀ تحریم، بد نیست بگوییم که آنچه در شبهه ادعا شد یکی از شأن نزولهایی است که برای آیات ابتدایی سوره تحریم نقل شده است و نظر به اینکه با اسناد تاریخی سازگاری ندارد(زیرا ماریه را کنیز یکی از زنان معرفی می کند)، این شأن نزول قابل قبول و پذیرش نیست، ضمن اینکه راوی این شأن نزول نیز جزء محدثین معتبر نیست و این شأن نزول را از عمر نقل کرده است. شأن نزول های دیگر به چنین داستانی اشاره نمی کنند و منطقی تر هستند.